شعر مدح سید الشهداء

قیل و قال

بر در میخانه هر کس قیل و قالش بیشتر

از برای شرب خمری بس مجالش بیشتر

درصد می خوارگی اینجا ملاک عاشقیست

هرکه می آلوده تر, قدر و کمالش بیشتر

شب جمعه

هوس کربلا زده به سرم

چه غریبانه در شب جمعه

روضه خوان تو می شوم آقا

با دلخسته هر شب جمعه

ما آدم توایم

باید برای مثل تو گریانمان کنند

هم صبح هم غروب پریشانمان کنند

باید برای مثل تو ابر بهار شد

باید برای مثل تو بارانمان کنند

لب تشنه

هر صبح و شام گریه کنم من برای تو

برآن غروب پرغم کرب و بلای تو

 بر آن دمی که مثل مدینه شرر زدند

بر گوشه های چادر و بر خیمه های تو

تا همان لحظه ای که جان دارم

تا همان لحظه ای که جان دارم

از شــما دســــت بر نمی دارم

حـضـــــرت شاه یک نظر بنمـــا

از گــــــدایان خـــــــــیل دربارم

غلام حلقه به گوش

اگرچه بر سر کویت غلام حلقه به گوشم
اگرچه وقف تو باشد تمام جوش و خروشم
هزار جهد بکردم که سر خویش بپوشم

نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

مرا حرم ببرید

نشسته ام بنویسم که غصه ها دارم

دوباره شوق سفر سوی کربلا دارم

 هوای دیدن ارباب هم هوای حرم

هوای روضه ی جانسوز کربلا دارم

حسین را عشق است

شب جمعه حرم یار حسین را عشق است

ذکرمان اول هر کار حسین را عشق است

به گمانم که ملاقات کنی حیدر را

گر بگویی صد و ده بار حسین را عشق است

رفته صبرم از کفم

رفته صبرم از کفم این حال نمی فهمم چیست

عمق فاجعه صد سال نمی فهمم چیست

درکم از اوست همین قدر که شد ذبح عظیم

باقی روضه گودال نمی فهمم چیست

فرق می کند

«آسوده» با «دچار بلا» فرق می کند

«مس» با «شراره های طلا» فرق می کند

یک پلک در «ندیدن» و «دیدن» تفاوت است

یک حرف بین «لا» و «بلا» فرق می کند

به فدای اسلام

پدر و مادر و جانم به فدای اسلام

با غمت دور شدم از بدی و از اوهام

چه شود بال دهی تا به حرم پر گیرم

و بخوانند مرا مرغ مهاجر بر بام

چشمش به سوی زینب و

چشمش به سوی زینب و آن را نگاش کرد

هنگام آمدن به سوی ات چکمه پاش کرد

یک نیزه دار بغض علی را به سینه داشت

سر نیزه را میان دهان تو جاش کرد

دکمه بازگشت به بالا