مردی غریب افتاده بود و دست و پا میزد
زیر هجوم تیر ، مادر را صدا میزد
یک نانجیب از دورتر میآمد و هربار
با نیزه ای بر پیکر او بی هوا میزد
مردی غریب افتاده بود و دست و پا میزد
زیر هجوم تیر ، مادر را صدا میزد
یک نانجیب از دورتر میآمد و هربار
با نیزه ای بر پیکر او بی هوا میزد
ای صید پر کنده پرت را پس گرفتم
همسنگر من سنگرت را پس گرفتم
خیلی برای پرچمت سختی کشیدم
تا بیرق آبآورت را پس گرفتم
وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظه های بارش باران بگو حسین
هرجا دلت گرفت کمی محتشم بخوان
هی در میان گریه بگو جان, بگو حسین
ای گریه در عزای تو خیر العمل حسین
ای شور عشق دائمی و لم یزل حسین
با گفتن حسین حسین از تولدم
پر شد پیاله ی دهنم از عسل حسین