شعر مصائب اسارت اهل بیت

گرفتار شدم

دم دروازه‌ی ساعات گرفتار شدم
هدف ساز و دف مردم بی‌عار شدم

دختر هیچ نبی مثل من آواره نشد
هیچ عزیزی نشد اینقدر که من خوار شدم

چه ها میفروشند

ببین گلفروشان چه ها میفروشند
گل لاله را سر جدا میفروشند

خداناشناسان عزیز خدا را
برای رضای خدا میفروشند

واویلا

بزم آن روز بزم جایزه بود
روی تخش نشست ابن زیاد
همه دنبال ارتقاء مقام
همه دنبال سکه های زیاد

الشام

دنیای بی تو نداره تعریفی
دنیای بی تو رو اصلا نمیخوام
روم نشد حتی به یک نفر بگم
چی به روز ما آورده شهر شام

یا الله

فَلَک عشق را ثریا شد
زهره ای در مدارِ زهرا شد

رود از بی قراری اش مبهوت
کوه از استواری اش مبهوت

یا زینب(س)

حرم شاه کجا این‌همه اشرار کجا
ما کجا شام کجا این‌همه آزار کجا

آن که در رو به همه عالم و آدم وا کرد
میشود پشت در بسته گرفتار کجا

عطر سیب

شب می‌رسید و دیر پر از عطر سیب بود
تنهاتر از مسیح سری بر صلیب بود

برنی سری شکفته‌تر از فرق لاله‌ها
در پای نیزه نوحه صد عندلیب بود

ماه محرابم

بهار تب زده قربانی خزان شده است
زمین بهانه ی نفرین آسمان شده است

سر مفسر قرآن به رحل نیزه نشست
چه خاکها به سر خیل قاریان شده است

یا الله

می رسد روضه به یک طشت خدا رحم کند
خیزران کاش به زخم دل ما رحم کند
چند جای لبت از چوب ترک خورده حسین
زخم چشمان ترت باز نمک خورده حسین

زینب رسید شام بلا

بعد آن که بوده ام بر ناقه عریان سوار
زینبت شد بر بلای دیگری حالا دچار

کاروان از کوچه ی تنگ یهودی ها گذشت
تا رساند خواهرت را پای آلات قمار

یا زینب(س)

دیدم خودم شکسته شده مادری که نیست
زندانی قفس شده ام با پری که نیست

زینب رسیده است میان یهودیان
لشکر کشیده اند در این خیبری که نیست

واویلا

این سنگ‌ها که بررویم ازبام می‌زنند
اول به روی صورت بابام می‌زنند

این‌ها برای کشتن ناموس مصطفی
ما را به نیت خود اسلام می‌زنند

دکمه بازگشت به بالا