شعر مناجات اهل بیت

دلم قرار نمی گیرد

دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو
سپند وار زکف داده ام عنان بی تو

ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ
زجام عشق لبی تر نکرد جان بی تو

آقا بمیرم

آقا بمیرم یک نفر یاور نداری

اینجا کسی کاری به کار تو ندارد

با بی وفایی های مردم سازگاری

صحرانشین در گوشه ای از خیمه ی خود

دخیل

 به تاروپودضریحت دخیل بسته دلم
من آمدم که بگویم تمام ِدرد دلم
طلوع نور شما در دلم چو مأوا کرد
دری بسوی سعادت بروی من واکرد

کجا عاشق شدم


گشته ام عمری ببینم از کجا عاشق شدم

دیدم از روز ازل در کربلا عاشق شدم

عشق بین ما دو تا هرگز ندارد انتها

تو مرا عاشق شدی  من تو را عاشق شدم

اجابت کن

اجابت کن گدایی را بر احوالات بارانی

که خشکی برده از یادم رسوم عبد و سلطانی

به پایم شوره زاری شد به لطفت یا کریم, اما

برآشفتم نمک دان ها ز دستانم چه آسانی

دو چشم خیس

دو چشم خیس به راه نگار دارم من

همیشه گریه بر این شوره زار دارم من

هوار عاشقی ام را شنید گوش فلک

طریق عاشقیِ آشکار دارم من

یا حضرت ثامن الحجج

در کنار حرمت سینه جلا می گیرد

چشم و دست و سر و دل بوی خدا می گیرد

با دخیل بستن بر پنجره ی فولادت

هر گدا , تذکره ی کرببلا می گیرد

رضارسولی

 

پری بدهید

برای شانۀ افتاده ام پری بدهید

دلِ شکستۀ ما را به دلبری بدهید

محبتی بکنید و مرا حرم ببرید

نشان راه به چشم کبوتری بدهید

دوباره آمده ام

دوباره  آمده ام  تا  غزل ترانه  کنم
 شبانه  گریه ی جانسوزعاشقانه  کنم

بر آستان تو روی  نیازمن  برخاک
 که آبرو طلب از خاک  آستانه  کنم

خصلت عشق

خصلت عشق در این است که هاشا نشود

عشق درّی است که در هر یمی پیدا نشود

بین عشاق سر زلفه سیاهت دعواست

من ندیدم که سر زلفه تو دعوا نشود

ای آقا..

خبر ز آمدنت داده اند ای آقا

تمام لشکرت آماده اند ای آقا

جهان پر است ز یابن الحسن کجایی پس

و مردمان به صف استاده اند ای آقا

خورشید

از افق های دور آمده است

سمت جغرافیای چشمانت

     آبرودست وپاکندخورشید

تا که باشد بجای چشمانت

دکمه بازگشت به بالا