المنت لله که شدم شیعه ایران
تنها کس و کارم شده آقای خراسان
فخرم شده همسایگی ِ حضرت سلطان
یک عمر نشستم سَر ِ این سفره ی احسان
المنت لله که شدم شیعه ایران
تنها کس و کارم شده آقای خراسان
فخرم شده همسایگی ِ حضرت سلطان
یک عمر نشستم سَر ِ این سفره ی احسان
سلام صاحب الزمان, سلام بر حریم تان
به صد امید هر سحر سلام می دهیم تان
بهار می شود دل خزان برگ ریزمان
صبا اگر بیاورد به شهر مان شمیم تان
نگاه علقمه خندید و در سجود افتاد
همین که سایۀ سروش به روی رود افتاد
قدم به آب که زد موج موج طوفان شد
عروس آب به پای مهِ وجود افتاد
افتاد و پیش چشم پدر پا کشیده شد
کار علی ببین به کجاها کشیده شد
دستی کشید موی سیاهش , عجیب بود
هنگام ظهر شب به درازا کشیده شد