بگذار دلیلِ هر ثوابم برسد
نگذار به چشم ِ خسته خوابم برسد
باید به گدایی بنِشینم بیدار
تا خیرِ کثیر در کتابم برسد
بگذار دلیلِ هر ثوابم برسد
نگذار به چشم ِ خسته خوابم برسد
باید به گدایی بنِشینم بیدار
تا خیرِ کثیر در کتابم برسد
آن قدر بد شدیم که مارا عِقاب کرد
با دوری از مجالس روضه عذاب کرد
بیمارِ بی پناه ، فقط گریه می کند
وقتی طبیب حاذقش او را جواب کرد
سفره را جمع نکن آمده ام پشت درم
من همان بی سروسامان شده خون جگرم
با تو مانوس شدم خوب رفیقی هستی
چقدر حرف زدم با تو ز شب تا سحرم
دارم از پای بساط سفرهات پا میشوم
بعد از این شبها خدایا باز تنها میشوم
دور بودم سی شب از دنیای وانفسا ولی
بعد از این سی شب دوباره غرق دنیا میشوم
خیلی خوبه که گرفتار توام
هر شب جمعه عزادار توام
وعده بهشت و جنت نمیخوام
من همین دنیا بدهکار توام
قسم به عشق, جدایی ز آشنا سخت است
جدایی از سحر و محفل دعا سخت است
برای دیده شب زنده دار خود گریم
قسم به اشک سحر, دوری از بکا سخت است
از دست کارهای خودم دلشکسته ام
از راه و رسم بندگی خویش خسته ام
ماه خدا گذشت , همانم که بوده ام
حالا در انتظار محرم نشسته ام
شاعر:علی ذوالقدر