الهه ی معبد آسمونه
بهاره اما طفلکی خزونه
روزی میده با چشمای کریمش
پاسبونه ملک توی حریمش
الهه ی معبد آسمونه
بهاره اما طفلکی خزونه
روزی میده با چشمای کریمش
پاسبونه ملک توی حریمش
پا به پای سر و این نیزه به هرجا رفته
کار عشق است که با آبله ی پا رفته
در دل آتش کوچه, پی مولا رفته
چقدر غربت این بچه به زهرا رفته
لاله در باغ خزان, برگ و برش کم می شد
شمع ویرانه فروغ سحرش کم می شد
پلک بی حوصله اش خواست بخوابد, ای کاش
اندکی هلهله ی دور و برش کم می شد
دلــم بــهـــانـــه روی تــو را گـرفــتـــه بـیــا
بـس اسـت دوریِ مــان ای پــدر بـیــا دیگــر
رقـیــه دخـتـــر نــازت مـگـــر نــبـــودم مــن
دلــم گــرفــت مــرا هـــم بــبـــر بـیــا دیگــر