فصل غم و درد به پایان رسید
جان به تن عالم امکان رسید
ماهیت سوره ی انسان رسید
حضرت سلطانِ خراسان رسید
علی ابن موسی الرضا
خدا میخواست لطفت تا قیامت بی کران باشد
به دنیا آمدی تا شیعه با تو در امان باشد
کنار تو بعید است اینکه روزی زائرانت را
خدا ناکرده, محشر اعتنایی به جنان باشد
زشت یا زیبا اگر خوبیم یا اینکه بَدیم
دست بر دامانِ لطفِ ضامنِ آهو زدیم
دست هایِ خالیِ ما هر کجایی نیستند
ما رعییت زاده هایِ شاهِ شهرِ مشهدیم
أعوذُ مِن کُرُباتِ السَّواحَل المَنحوس
به چشمهای بلاخیز شاه اقیانوس
فرار میکنم از کوخهای خاکآلود
به ابرهای طهورای حضرت قدّوس
صدای گریه ی آرام زائری خسته
صدای پیرزن و ناله های پیوسته
کنار درب حرم یک یتیم بنشسته
که راه هر نفسی را به سینه ها بسته
میان صحن های تو ز فکر این و آن فارغ
شبیه کودکی هستم ز غوغای جهان فارغ
تمام حرف هایم را فقط با اشک میگویم
اشارات نظر داریم و هستم از زبان فارغ
یا ربِ وقت سحر تقرب شب هاست
رو به کریمان زدن عبادت لبهاست
بستر بیمار وعده گاه طبیب است
خیری اگر میدهند برکت تب هاست
یک سلام از ما جواب از سمت مرقد با شما
فطرس نامه بر تهران به مشهد با شما
باز هم میل زیارت کرده ایم از راه دور
نیت از ما, قصد از ما, رفت و آمد با شما
از قطره ای به چشمه ی بی حد رسیده ایم
از فرش آمدیم و به گنبد رسیده ایم
سبز است پرچمت به زبرجد رسیده ایم
زائر پیاده شو که به مشهد رسیده ایم
وقتی به دست تو دلش را داد افتاد
وقتی نگاه تو بر او افتاد,افتاد
در حد یک انگور اشکش ریخت آن وقت
در حد مِی جوشید و در ایجاد افتاد
ای مطرب مهتاب رو
حرفی بزن, چیزی بگو
زان شاه صاحب آبرو
فخر سریر ارتضا
سلطانعلیموسیالرضا
پیش پای من اگر چه راه غیر از چاه نیست
شکر, اما دستم از دامان تو کوتاه نیست
از زمانی که پیاده تا حریمت آمدم
تازه دیدم تا بهشت آنقدر ها هم راه نیست
- ۱
- ۲