وقتش رسیده است که عرض ادب کنیم
وقتش رسیده حال بکایی طلب کنیم
وقت عزا و گریه و اندوه و ماتم است
امشب عزای اشرف اولاد آدم است
علی سپهری
باید شکست ساغر و از می وضو گرفت
باید ز دست بانی باده سبو گرفت
از عرش آمده است… زمین آبرو گرفت
هر عاشقی که باده ی خود را از او گرفت
کاری نکرده نام ما را گدا نوشتند
در جمع نوکران آل عبا نوشتند
من که به قدر کلب کوی علی نبودم
اصلا کسی نبودم من را چرا نوشتند؟
بابا غرور دخترت آخر شکسته شد
دستم به دست حرمله با خنده بسته شد
در مجلس یزید که پر ازدحام بود
عمه نبود کار رقیه تمام بود
شاعر:علی سپهری
با عنایاتت درِ این خانه خدمت می کنم
با غزل گفتن فقط عرض ارادت می کنم
دلبر شیر خدایی و کنیز فاطمه
با ثنایت از علی جلب رضایت می کنم
مهر کسی شبیه تو بر ما شدید نیست
بُرده است نوکری که ز تو ناامید نیست
در فتح باب رحمت حق دست سائلان
غیر از محبت به کریمان کلید نیست
گفتند فرق فاتح خیبر شکسته شد
فرقش نه…رکن دین پیمبر شکسته شد
حالا که نیست فاطمه اش سر, شکسته شد
تا زنده بود کِی سر حیدر شکسته شد؟