قدم قدم زحرم میشوی جدا برگرد
بدون خواهر خود میروی کجا برگرد
به پای تو همه گیسوی من سفید شده
نزن به سینه من دست رد اخا برگرد
قدم قدم زحرم میشوی جدا برگرد
بدون خواهر خود میروی کجا برگرد
به پای تو همه گیسوی من سفید شده
نزن به سینه من دست رد اخا برگرد
از خانه ات تا عرش راهی نیست زهرا
دیگر مجال سوز آهی نیست زهرا
از تنگ نای این در و دیوار برخیز
بهتر از اینجا تکیه گاهی نیست زهرا
دیده بر راهم و با گریه کمی آرامم
محتضر ,خسته ,از این بی کسی ایامم
ازهمان کودکی ام روزی من هجران شد
چهارده سال هم از وصل پدر ناکامم
تا که دل را آه سینه راهی قم می کند
با نگاهی بر ضریحت دست و پا گم می کند
آه چون از دل برآید کار آتش می کند
بی محابا رخنه ایی در جان هیزم می کند
ره باز کنید, دلبری آمده است
بر شیعه امام دیگری آمده است
در مطلع هشتم ربیع الثانی
میلاد امام عسگری آمده است
ری قبله گشته با حرم سیدالکریم
عزت گرفته با قدم سیدالکریم
عقده گشای قبر خراب حسن شده
صحن و سرای محترم سیدالکریم
مرد میدان بلا شیخ نمر
کشته ی راه خدا شیخ نمر
از حوالی مدینه پر زد و
شد مقیم کربلا شیخ نمر
هرکسى آب و گِلش, آب و گِل حیدر شد
در دل معرکه ها یک تنه یک لشکر شد
خون زهرا به رگِ ” شیخ نِمِر ” ها جاریست
الگوى غیرت ما دختر پیغمبر شد
سامرا, بازباصفا شده ای
درحریمت برو بیا داری
اربعین پا به پایِ کرببلا
زائرودسته عزا,داری
با گریه مانوسم نه یک ماه و دو ماهی
شد گریه ام باب فیوضات الهی
هر روزو شب کارم سلام ِ برحسین است
با این امیدی که کنی سویم نگاهی
ره وا کنید قافله سالار می رسد
یک قافله اسیر عزادار می رسد
برخیز یا حسین سری دست و پا نما
دلبر برای دیدن دلدار می رسد
دیدم به چشم خویش غمی ناشنیده را
در یک غروب سرخ بلای عدیده را
با ناله ام زمین زمان گریه می کتد
از مادر ارث برده ام این اشک دیده را