محسن حنیفی

جلوه ی نور

قسم به صبح تجلی به ناز آینه ها
که هست جلوه ی نورت نیاز آینه ها

سلوک آینه یعنی تو را نشان دادن
شکسته بعد تو دیگر نماز آینه ها

بساط عزا

برپا شده بساط عزای طهور تو
باران نشسته کنج نگاه نمور تو
ای شاخه ی شکسته و طوبای سوخته
موسی نشسته فیض بگیرد زطور تو

رنگ نیلگون بر تن

واژه ها سوگوار واژه ی نور
واژه ای سر به روی زانو داشت
واژه ای فاش روضه میخواند و
واژه ای دست روی پهلو داشت

گل یاس

گل یاسی که بر خاشاک هم جود و تفضل داشت
به دامانش گل نرگس، گل مریم، توسل داشت

همان که سوره ی کوثر به شان او شده نازل
که هنگام نزولش عرش هم حال تغزل داشت

حضرت حوریه

جسارت کرد شعله، مشت زد بر روی در آتش
حیا را زیر پا بگذاشت و شد شعله ور آتش
همیشه آب بر آتش اثر دارد ولی این بار
ندارد رحم بر چشمان بارانی و تر آتش

ستون عرش

به شوق از تو سرودن حروف جان بدهند
اگر اجازه مدحت به این زبان بدهند
تمام ثانیه ها گریه برغمت کردند
که تسلیت به دل صاحب الزمان بدهند

لطف کریم ها

رنگ سپید رنگ حنای سرت شده است
لب بسته ای و خون دلت ساغرت شده است

خطبه بخوان به رقص درآور کلام را
نهج البلاغه مشتری منبرت شده است

یا عزیز الله

دنیا برای درک مقامش محقر است
او بارگاه جلوه آیات کوثر است

مریم ترین کنیز خدا در خرابه ها
گریان ذبح تشنه ی خود مثل هاجر است

سوز ناله ی تو

همراه با زیارت زیبای جامعه
در هر فراز نام تو را ذکر میکنم
“یا إهدنا الصراط”ِ نماز مقربین
در هر نماز نام تو را ذکر میکنم

شکوه غربتت

شکسته روضه ات دل مقلب القلوب را
گرفته رنگ چهره ی تو حالت غروب را

شکوه غربتت،شراره زد به قلب کائنات
گریست دجله وفرات،گریست اهدنا الصراط

گریه

برپا شده بساط عزای طهور تو
باران نشسته کنج نگاه نمور تو

ای شاخه ی شکسته و طوبای سوخته
موسی نشسته فیض بگیرد زطور تو

تاشد

آه ؛آبت کرد نام آب آور داشتن
چون که محکوم است هرساقی به ساغر داشتن

العطش از عمق جان نیزه ها برخاست تا
کثرت زخم تو شد منجر به کوثر داشتن

دکمه بازگشت به بالا