مدینه بود و ستم بود و ظلم و آزارش
مدینه بود و غم و غصه های بسیارش
مدینه بود و بلا بود و درد بود و عزا
مدینه بود و سکوت و غروب غمبارش
مدینه بود و ستم بود و ظلم و آزارش
مدینه بود و غم و غصه های بسیارش
مدینه بود و بلا بود و درد بود و عزا
مدینه بود و سکوت و غروب غمبارش
ای از ازل به عرش خدا تاج “فاطمه”
سیب بهشتی شب معراج “فاطمه”
فردا که اختیارشفاعت به دست توست
هستند انبیا به تو محتاج “فاطمه”
محمد حسن بیات لو
دیگر کنار بستر من دیده تر مکن
درد دل غریب مرا بیشتر نکن
وقتی که من به روی تو در باز میکنم
این قدر بر زمین ز خجالت نظر مکن
باور نمی کنم که تو بی بال و پر شدی
خسته شدی شکسته شدی مختصرشدی
شرمنده ام بخاطر من زخم خورده ای
روزی که در مقابل دشمن سپر شدی
دل ما را ببر کنار خودت
تا مدینه به آن دیار خودت
آسمان به این بزرگی را
کرده ای مرکز مدار خودت
زهرا اگر نبود پیمبر نداشتیم
در سینه ها ولایت حیدر نداشتیم
زهرا اگر نبود بهشتی نمی شدیم
چشمی که برشفاعت محشر نداشتیم
سوگند میخورم ز بهشت خدا سر است
آن بقعه ای که مرقدآقای بی سر است
ای کاش قسمتم بشود چون شنیده ام
شبهای جمعه کرب وبلادیدنی تر است
محمد حسن بیات لو
مینویسم دوباره از سر خط
نام زیبای حضرت زهرا
مینویسم که هرکه جای خودش
آسمان جای حضرت زهرا
از جمعه های بی توچه دلگیرمیشوم
جان خودم ز جان خودم سیرمیشوم
با هر نفس که میکشم اقرار میکنم
از این نبودنت به خدا پیر میشوم
جان میدهم فقط و فقط پای سامرا
زاده شدم به شوق تمنای سامرا
دیگر نیازمند کسی نیستم که من
هستم گدای دست تو آقای سامرا
برگرد ای مسافر تنهای جاده ها
زیرا به دست توست تمام اراده ها
برگرد ازسفرکه ببینی به چشم خویش
تلخی روزگار همه خانواده ها
آیینه ی حجب و عفتی معصومه
مستوره ی نور عصمتی معصومه
یا فاطمه اشفعی لنا فی الجنه
دست کرم شفاعتی معصومه
محمدحسن بیات لو