انگور گریه کرد برایت شراب شد
گلبرگ گریه کرد ز داغت گلاب شد
خاک سیه به شوق لبت آفتاب شد
خورشید زیر پای غلامت تراب شد
محمد صادق باقی زاده
به درد بی دوایم تا ابد مرهم نمی بخشم
که عشقت را به کل ثروت عالم نمی بخشم
به تن پوشم اگر یک نخ بود از جامه ی لیلا
ردایم را به صدها شال ابریشم نمی بخشم
دستم به دامانت برایم چاره ای کن
من جز به دستانت به جایی دل نبستم
دریا به دریا میروم ساحل به ساحل
شاید که موجی نامه ات را داد دستم
غزوه ی ذوالعشیره در مدحت
اتّکا کرده است بر ابواء
شیر میدان روزهای نبرد
قوت بازوی رسول الله
امان از فرع هایی که
به اصل تو نینجامد
و آه از انتظاری که
به وصل تو نینجامد