بیتاب و بیقرارم, فکری به حال من کن
آشفته روزگارم, فکری به حال من کن
عمریست هر محرّم بارِ گناه خود را؛
دست تو میسپارم فکری به حال من کن
بیتاب و بیقرارم, فکری به حال من کن
آشفته روزگارم, فکری به حال من کن
عمریست هر محرّم بارِ گناه خود را؛
دست تو میسپارم فکری به حال من کن
در سر ما نوکران غیر از هوای روضه نیست
زندگی درد است ان جا که بنای روضه نیست
از اذان صبح هستی تا غروب زندگی
نغمه ای خوشتر به گوشم از صدای روضه نیست
در هوایت تا که باشم, پر به دردم میخورد
زیر پایت تا گذارم, سر به دردم میخورد
این جوانی خودم را خرج روضه میکنم
حتم دارم روضه ها آخر به دردم میخورد