موسی علیمرادی

گفت مادر کیست گفتم آنکه چون او نیست نیست
آنکه با نامش تبسم روی لب‌هایم گریست

گفت مادر کیست گفتم غم به شکل آدمی
مرهم هر زخم اما خود ندارد مرهمی

غربت دلدار

در پیش من از غربت دلدار مگویید
از مرگ سخن در بر بیمار مگویید

من زار نگشتم که علی زار بماند
از بی کسی یار به آزار مگویید

بی بی جانم

پس از تو اهل خانه چون پریشانی کیسوها
نمی‌آیند گرد هم مگر با گریه آهو ها

شبیه غنچه‌ها در خود پس از تو معتکف هستند
نمی‌آید دگر سرها برون از روی زانوها

راه عشق

یا علی گفتیم و راه عشق را پیموده ایم
در پناه بیرق آل علی آسوده ایم
سربه روی خاک پای آل زهرا سود ه ایم
از همان بدو تولد سامرایی بوده ایم

رفتی و آب شدنم رو ندیدی

رفتی و آب شدنم رو ندیدی
بابا بی تاب شدنم رو ندیدی
چشم زخمیم دیگه رو هم نمیاد
شبا بی خواب شدنم روندیدی

یا مظلوم

بین میدان تا غریبی تو را نظاره کرد
چون گریبان آن گلوی نازکش را پاره کرد

بس که خون غیرتش از غربتت آمد به جوش
همچو فریاد از گلویش خون او فواره کرد

غنچه ای لب تشنه

از تمام لاله های کاروان
غنچه ای لب تشنه ماند و باغبان

غنچه‌ای که برگ او خشکیده بود
نسخه‌اش را تشنگی پیچیده بود

پناه من

در روضه تو پناه دارم
اینجا به بهشت راه دارم

از سوی همه رانده شدم من
ردم نکنی گناه دارم

رو دوشم غم تموم عالمه

رو دوشم غم تموم عالمه
واسه این غم بمیرم بازم کمه
حالا من چطور به روت نگا کنم
بردن ابرومو پیش فاطمه

مولای من

رنگ سرخ ناله هایت از ستم بی رنگ شد
پاسخ نی نامه ی خون رنگ تو نیرنگ شد

پرشده از نقشه ی جان کندنت این خاک ها
بس که در هر جای حجره رد و پای چنگ شد

بوی بهشت

هر چند انتهای فلک خاک این در است
خاک بقیع بر سر ما تاج دیگر است
بال فرشته منت از این خاک می کشد
جنت کجا به گرد و غبارش برابر است

آسمان عشق

بوی بهار می وزد از آسمان عشق
دنیا مزین است به رنگین کمان عشق

دربین باغ عشق گلی وا شده کزآن
بوی بهار پر شده در اسمان عشق

دکمه بازگشت به بالا