میلاد حسنی

شعائر الله

نه حرف من سخن هر فقیه آگاه است
عزای حضرت صادق شعائر الله است

بهشت مقصد هر دسته ی عزاداری ست
سلوک شیعه در این شاهراه، کوتاه است

دیدها

نگو که نیست بگو دیدها خطا دارد

به هر کجا بروی نور، ردّپا دارد

دروغ بسته به خورشید قاری غیبت

که نصّ اَشرَقتِ الارض، ماجرا دارد

شعر شهادت حضرت زینب س

با اشک بی‌زوال خودم گریه می‌کنم
بر روز و ماه و سال خودم گریه می‌کنم

این پلک ها به روضه‌ی تو‌ زخم شد حسین
بس با زبان حال خودم گریه می‌کنم

یا زهرا

کوچه بود و غروب دردآور
گوشه‌ی چشم آسمان تر بود
در زمان عبور از آن کوچه
دست‌هایم به دست مادر بود

ای روزگار

ای روزگار چند صباحی به کام باش
بر زخم ما به جای نمک التیام باش

جمعیتی رسید ز دارالنّفاق شهر
روح الامین مراقب دارالسّلام باش

بغض گلویم

بغض گلویم مسیر آه گرفته
از غم خورشید قلب ماه گرفته

این همه رقاصه از برای چه اینجاست؟
بس که شده ازدحام راه گرفته

یا سیدالساجدین

نشستم یه گوشه با حال خراب
شدم نی که از غم حکایت کنم
گلومو گرفته یه بغض غریب
میخوام قصه ای رو روایت کنم

ولدی

کاش که در باغ اضطراب نیفتد
روی زمین شیشه ی گلاب نیفتد

چشم‌‌ ابوالفضل در حرم نگران است
پای علی اکبر از رکاب نیفتد

عزیز دلم

نمانده شیر برای رباب عزیز دلم
تو را به جان عزیزت بخواب عزیز دلم

تو رو به قبله ای از تشنگی و می‌گردد
برای تو جگر آب، آب عزیز دلم

باب المراد

شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی*
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی

تو آن همیشه امامی، من آن همیشه غلامم
من آن همیشه غلامم، تو آن همیشه امامی

مرغ دل

مرغ دل پر می‌کشد گاهی مسافر می‌شود
در حریمی که کبوتر نیز شاعر می‌شود

از وفور نورها حیرت مکن غیر از بقیع
چار آیینه کجا با هم مجاور می‌شود

مادر

در دوره‌ای که شام جهالت سحر نداشت
خورشید آسمان رسالت قمر نداشت

تا که عروس آمنه باشد بهشت نیز
حوریه ای برای نبی زیر سر نداشت

دکمه بازگشت به بالا