میلاد حسنی

اگر رسیدی و من زیر خاک‌ها بودم

اگر رسیدی و من زیر خاک‌ها بودم
اسیر تنگی تلخ مُغاک‌ها بودم

اگر رسیدی و دیدی شهیدتان شده‌ام
منم یکی ز همان بی‌پلاک‌ها بودم

به نام آنکه تو را داده است نام حسن

به نام آنکه تو را داده است نام حسن
درود احسنُ الارباب من سلام حسن

سلام بر برکات سپید سایه‌ی تو
که نور داده به خورشید مستدام حسن

بغض گلویم مسیر آه گرفته

بغض گلویم مسیر آه گرفته
از غم خورشید قلب ماه گرفته

این همه رقاصه از برای چه اینجاست؟
بس که شده ازدحام راه گرفته

نمانده شیر برای رباب عزیز دلم

نمانده شیر برای رباب عزیز دلم
تو را به جان عزیزت بخواب عزیز دلم

تو رو به قبله ای از تشنگی و می‌گردد
برای تو جگر آب, آب عزیز دلم

همین که کردی ادا رسم دست بوسی را

همین که کردی ادا رسم دست بوسی را
شبیر داد به دستت عصای موسی را

به روی اسب نشستی شبیه بابایت
ندیده چشم فرشته چنین جلوسی را

نازِ بی وقفه

نازِ بی وقفه که بنیاد نمیخواهد که

زلفِ “بر بادده ات” بادنمیخواهد که

بهر از پای در آوردن عشاق خودت 

این همه حسن خداداد نمیخواهد که

وحی شعر

ناریم و نور گشتن ما وقت می برد

کوریم و عادت به عصا وقت می برد

شاعر صبور باش که انزال “وحی شعر

تا به “غزلسَرای حرا” وقتمی برد

دکمه بازگشت به بالا