گروه شعر یا مظلوم

چارده قرن

چارده قرن بدون تو به ما سخت گذشت
از زمانی که تو رفتی به گدا سخت گذشت

ما در آغوش تو بودیم زمانی اما
از زمانی که شدیم از تو جدا سخت گذشت

وداع

گرچه کم هستند خیلی، یار اما مانده است
هر کسی که انتخابش کرده زهرا مانده است

بین طومارش زهیر و عابس و جون و حبیب..
حر که نامش هست اینجا، پس کجا جا مانده است؟

یا الله

محشر همان ساعت که تن به نیزه دادی بود
آن لحظه که بر گونه ات از زین فتادی بود

یا که همان ساعات حمله به حرم، که تو
با یاری نیزه شکسته ایستادی بود

سالار زینب(س)

پیکرش تا جدا جدا می‌شد
کار زینب خدا خدا می‌شد

آیه‌ی محکم کتاب خدا
زیر خنجر هجا هجا می‌شد

واویلا

مستقیماً به دلِ مضطرِ زینب می‌رفت
نیزه ای که به تن شاه مُوَرَب می‌رفت

مقتل از خونِ جراحاتِ تنش تَر شده بود
خون او در رگ‌ِ خشکیده‌ی مذهب می‌رفت

نورحق

نورحق، پیشانی‌اش از ظلمت باطل شکست
حرمت آل عبا در کربلا کامل شکست

کار چوب و سنگ و تیر و نیزه و خنجر نبود
چهره اش در علقمه بعد از ابوفاضل شکست

غریبِ فاطمه

گاهی غریبِ فاطمه بر زین وداع کرد
گاهی ز مرکب آمده پایین وداع کرد

نزدیک بود، اهل مُخیم فدا شوند
از بس امام عاطفه سنگین وداع کرد

آقای من

تا قنوتَت رو به سوی یار بالا م یرود
بر دو دستت آسمان انگار بالا م یرود
پرچمت را از زمانی که در خانه زدم
برکت و نور از در و دیوار بالا میرود

واویلا

محشر همان ساعت که تن به نیزه دادی بود
آن لحظه که بر گونه ات از زین فتادی بود

یا که همان ساعات حمله به حرم، که تو
با یاری نیزه شکسته ایستادی بود

باب الحوائج

باب الحوائج است و مشکل‌گشا اباالفضل
شد دستگیر ما با دست جدا اباالفضل

در محضرش ندیدم شرمنده سائلی را
خیرات می‌کند چون بی سرصدا اباالفضل

بی بی جانم

دادم به دستهای عمو مشک آب را
تا خوش کنم کمی دل خون رباب را

دیدم قمر شکست و خجالت کشید و رفت
دیدم کنار مقتل ماه آفتاب را

چه کنم؟

نه آب مانده برایم نه آبرو چه کنم؟
نه باده مانده نه چیزی از این سبو چه کنم؟

به فرض اینکه مرا سمت خیمه ها بردی
اگر سکینه به من گفت آب کو چه کنم؟

دکمه بازگشت به بالا