دامن دامن گل معطر بفرست
بر فاطمه و احمد و حیدر بفرست
با صوت جلی به عشق اولاد علی
ذکر (صلوات) را مکرر بفرست
کمیل کاشانی
دامن دامن گل معطر بفرست
بر فاطمه و احمد و حیدر بفرست
با صوت جلی به عشق اولاد علی
ذکر (صلوات) را مکرر بفرست
کمیل کاشانی
مکه را امشب شکوهى دیگر است
مروه امشب با صفا پا تا سر است
نور باران باختر تا خاور است
دامن بانوى شب پر اختر است
ای ماه پیشانی و ای شمع شب تار
ای خنده بر لب ، شهد شیرین ، یار و دلدار
روشنگری ، از خیر و برکت کم نداری
یکتایی و همتا در این عالم نداری
رسید آنکه ز لعل لبش گهر ریزد
سزد که پیروش از غیر او بپرهیزد
به آیه آیه ی قرآن قسم که این آقا
*ز بند بند وجودش علی علی خیزد
اصغر چرمی
کشیده جوهرهی این قلم، جمال محمد
رسیده بیتِ طلایم به وصفِ حال محمد
نوشته خطِّ دلم از مقام و جاه پیمبر
ندیده غیرِ علی در جهان، مثال محمد
قرآن به جز او بر کسی نـازل نمی شد
دیــنِ خدا با هیچکس کامِل نمی شد
دیگر کسی غیـر از رســولِ مهربانی
یک لحظه در غارِ حَرا داخِل نمی شد
جهانی محو مهر و رحمت و صدق و صفایش شد
و جبرائیل محو سجده ها و ربنایش شد
قسم بر احمد مرسل که محبوب خدایش شد
غریبه نیست آن کس که محمد آشنایش شد
به نام محبوب خدا،محمد
گل تموم باغچه ها،محمد
همونی که بهش ملائک میگن
پدر بزرگ کربلا،محمد
حق اراده کرد تا، تو راهی دنیا شوی
خواست بین قابَ قَوْسَیْنش تو أَوْ أَدْنى شوی
در زمان جهل و ترس از صاحب دختر شدن
یامحمد، آمدی دنیا، اباالزهرا شوی
اصغر چرمی
چیزی نکشیدیم ز دریای محمد
تنها شده تر کوزه ز صهبای محمد
خشنود تر از حضرت مولاست، پیمبر
وقتی بنویسیم علی جای محمد
تَفَأُل میزدم دیدم که در هر سطرِ افسانه
نوشته مصطفی شمع است و الباقی چو پروانه
زمین مکه از بس مِیلِ دیدارِ خدا را داشت
قَدم بر رویِ خاک آورد آن معشوقِ دُردانه
به پریشانی هر زلف پریشان سوگند
به نفسهای لب خشک بیابان سوگند
به تب خاکِ ترکخوردهی سوزان سوگند
به نمک زار به هر تشنهی باران سوگند