شعر ولادت امام رضا (ع)

نور محض علی الدوام

آن کسانی که باورم دارند
سائل اما زر و دِرَم دارند
دوستان فقیر من، غنی اند
دیده بر صاحب کرم دارند

حضرتِ شاهِ خراسان

خدا وقتی به جسمَش ریخت در روز ازل جان را
به قلبم داد عشقِ حضرتِ شاهِ خراسان را

دمید از ذره ذره روح خود بر ضامنِ آهو
وَ این یعنی ضمانت کن پس از این هر پریشان را

تولّای رضا(ع)

کاش ای سالک، مسیرِ حق روی
مَردِ رَه گَردی، اسیرِ حق شوی

سِرّ توحیدی، ولای مرتضاست
شَرطِ توحیدی، تولّای رضاست

شهنشاه و مولای طوس

چه زیباست غرق رهایی شدن
رها در حریم خدایی شدن

در آغوش پروانه ها پر زدن
شبیه کبوتر، هوایی شدن

جانم رضا(ع)

چشم خود را بستم و دیدم حرم را بازهم
احترام خادمانِ محترم را بازهم

بین من با تو فقط یک چشم بستن فاصله‌است
احتیاجی نیست بردارم قدم را بازهم

یا علی ابن موسی الرضا(ع)

مانده ام مثل کجا می شده ایران بی تو
یا چه ویران کده ای بود خراسان بی تو

مردم ما به کسی غیر تو حاجت نبرند
نزد این طایفه هیچ اند کریمان بی تو

حضرت سلطان

سلام حضرت والا سلام حضرت سلطان
سلام رحمت پروردگار حضرت باران

قسم به نان تنوری خانه ات که همیشه
به دستهای گدا داده است دست شما نان

کویر تشنه‌ محتاج بارانم

چون کویر تشنه‌ای محتاج بارانیم ما
همتی ای‌دل که دل‌تنگ خراسانیم ما

نیمِ‌دل مشتاق مشهد، نیمِ‌دل مشتاق قم
بین این خواهر-برادر مثل سمنانیم ما

حضرت عشق

کار دارد در کنارت باز مشکل میشود
پس کجا این صد دل بیچاره یک دل میشود

من برای درد دل کردن که اینجا نیستم
آمدم با این یقین که عشق حاصل میشود

یا امام رضا(ع)

با تو هر حرفی که ممکن بود و ‌می‌شد را زدم
شاید و امّا و لازم هست و لابُد را زدم

تو امام مهربانی بودی و‌ من بارها
در بیان درد خود قید تقیُّد را زدم

آقای من

تو بودی بهاری که پایان نداشت
کسی مثل تو دست احسان نداشت

تو احسانِ بارانی و این زمین
به جز فیض چشم تو باران نداشت

شاه خراسان پناه ماست

ما وامدارِ لطفِ ولی نعمتیم و بس
با رخصتِ رضا به حرم دعوتیم و بس

دولت سرای شاه خراسان پناه ماست
دلبسته‌ی غلامیِ این دولتیم و بس

دکمه بازگشت به بالا