شعر ولادت امام حسن (ع)

بسم رب الحسن

بسم رب الحسن به نام کریم
که لبالب شده است جام کریم

چشم را بستم و ادب کردم
ایستادم به احترام کریم

یاد تو هستم

من کربلا که میروم یاد تو هستم
یاد حرم با آن ضریحی که نداری

اینجا ، نشد ؛ مفهوم و معنایی ندارد
از بس که اقا هستی و پر اعتباری

یا امام حسن(ع)

مرا سری است که افتاده زیر پای حسن
به تخت سلطنت این دل است جای حسن

هزار حاتم طائی شود گدای درش
هر آن کسی که به دنیا شود گدای حسن

عطر عبایت

پیچیده در این کوچه‌ها عطر عبایت
همراه با نجوای زیبای دعایت

با نان و خرما می‌رسی، من هم یتیمم
اما نه خرما، مست دستان کریمم

میلاد حسن آمده

ماه رمضان آمده با ماهِ تمامش
میلاد حسن آمده گوئید سلامش
او کیست که هرلحظه در این شام بهاری
گل می شکفد از لب زرین کلامش

از روز ازل

از روز ازل مست می نوکری ام من
دلداده ی این طایفه ی دلبری ام من
ای ساقی کوثر بده پیمانه به دستم
هرقدر بریزی به خدا مشتری ام من

دعای ناقص

هوای خانه ی دل با وجود تو عالی ست
نفس بکش که هوا باتو غرق خوشحالی ست

مرا خدا به هوای تو آفرید آقا
غلامی سر کوی تو نیک اقبالی ست

آسمان شما

کبوترانه رسیدم به آسمان شما
سلام می دهم از دل به آستان شما
چه عاشقانه نشستم کنار خوان شما
میان سفره ی ما هست آب و نان شما

اخلاص

ایل و تبار تو همه از سفره‌دارها
ایل و تبار ما همه از ریزه‌خوارها

ایل و تبارت از همه خلق برتر است
قربان خانواده‌ات ایل و تبارها

خدای حسن

بِسمِ ربّ الکَرَم ، خدای حسن
خالقِ خُلقِ حق‌نمای حسن

زَمزَمِ عاقبت‌به‌خیر شدن
چشمه‌اش هست زیر پای حسن

عزّت

با اینکه سحر وقت خوش راز و نیاز است
دستِ منِ بدْ مَست سوی جام دراز است
غم نیست مرا ساقی اگر مست‌نواز است
(اَلْمِنَّهُ لِلّه که در میکده باز است)

حیدرانه

شاعر به هر شعر ترش دارد علاقه
آری به میز و دفترش دارد علاقه
چون با ارادت می نشیند می نویسد
از خط و خال دلبرش ؛ دارد علاقه
من دلبری دارم که بعد قرن ها هم

دکمه بازگشت به بالا