با دَوات و گوشه ی پَر می کشید
طرحِ خود، در عالمِ ذَر می کشید
آسمان ها و زمین را از اَلست
کاملاً از رویِ حیدر می کشید
با دَوات و گوشه ی پَر می کشید
طرحِ خود، در عالمِ ذَر می کشید
آسمان ها و زمین را از اَلست
کاملاً از رویِ حیدر می کشید
مستم از جام، مستم از باده
سر خوشی کار، دست من داده
نام من عبد ، عبد ثارالله
کنیه ام عاشق جنون زاده
شرابخیز کردم این دو چشمهی حیات را
که موجِ اشکها رساند، کشتی نجات را
نوشتم از حسین، کاغذم پرید و ابر شد
دوباره غرقِ اشک کرد، کاسهی دوات را
چگونه وصف کنم یک جهان شجاعت را
چگونه نقش زنم چشمه ی عبادت را
چگونه ثبت کنم لحظه های طاعت را
چگونه رسم کنم راه رسم غیرت را
باز می تابد شعاعِ نور از بیتُ الولا..
چشمِ بد بادا همیشه دور از بیتُ الولا
از لبِ ختمِ رسولان..شکر می بارد فقط
این چنین خیزد گلِ مشکور از بیتُ الولا
کاش در سِیّر ثَنایا ی تو سَر می باختیم
جانِ خود را در حرم وقت سَحر می باختیم
از پَرِ قُنداق ، فُطرس پَر گرفت ای کاش ما
دورِ شمعِ روزِ میلادِ تو پَر می باختیم
موج اشک تو به دریا زد و دریا را شست
سیل ویرانگر عشقت غم دنیا را شست
چشمها همچو کویری سر راهت افتاد
تاکه باران دعا صحن تماشا را شست
بیا به خانه آل عبا سری بزنیم
کبوتری شده بر بامشان پری بزنیم
زجوی عشق، همه جام و ساغری بزنیم
گدا شویم و به میخانه ها دری بزنیم
قلمم را بده در جام مرکب بزنم
به هوای سر گیسو به دل شب بزنم
آنقدر کاسه ی چشمم شده آلوده ی می
که محال است به پیمانه دگر لب بزنم
تَفَأُلی زدم و اینچنین جواب آمد
بگو به خسته دِلان سید الشباب آمد
جهان مثل ِخزان فصل ِنو بهاران شد
دوباره از کرم حق شمیم ناب آمد
آمدی خاک آسمانی شد
شب این کوچه کهکشانی شد
عشق را چشمهات بانی شد
زندگی تازه زندگانی شد
اگر به آخر لشگر مسیر شاه اُفتد
به ساحت نِگهش عبد روسیاه افتد
کشیده گردن خود در صُفوف مشتاقان
مگر که چشم عَلیلم به پادشاه افتد