شعر ولادت امام حسين (ع)

بنده عشق تو ام

قلمم روی ورق باز زمین گیر شده
ضعف از بال و پر شعر سرازیر شده
به بلندی فلک باید عصا بردارم
تا کمی گام زند طبع زمین گیر شده

تو آفتاب روشنی

ای دلبری که دلبری ات داستان شده

شعبان به یمن تو شعبات الجنان شده

گهواره تو زینت هفت آسمان شده

میلاد یار

عرش حق بی تاب,این دنیای خاکی بیقرار
ماه شعبان,روز سوم, عالمی در انتظار

حال دنیا فرق دارد روز روز دیگریست
گوئیا این اولین بار است می آید بهار

سنه قوربان آقا

سال ها دل طلب جام می از ما می کرد
طلب می ز فلان ساقی رسوا می کرد
روز و شب گریه برای رخ لیلا می کرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد

مستِ صهبایِ تولّا

بی تکلُّـف , بی ریا آغـاز شد
شعـر با لطـفِ خُـدا آغـاز شد
تا زبان از حـرفِ ما و من بُرید
ذکـرِ آن نامْ آشـنا آغـاز شد

صاحب کرم

شاعر شدم با قنوتی , در دست , دفتر گرفتم
گفتند من هم نوشتم , مضمونی از سر گرفتم
اینجا که من ایستادم , درگاه دارُالاجابه‌ست
صاحب کرم که بماند , من حاجت از در گرفتم

کشتی عشق تو

بی دلم بی بهانه می‌خوانم
غزلی عامیانه می‌خوانم

آن قدر از خودم رها شده‌ام
از خودم یک ترانه می‌خوانم

خوان کرم

از لحظه ای که با علمت آشنا شدم
احیا شدم, نفس زدم از خاک پا شدم
پاشید نفْسِ بی هنرم, خاکِ پا شدم
در بین روضه هم نفسِ انبیا شدم

ظهورِ جودِ نبی

دل به طوفان بزن, بدون حساب
باده پنهان بزن, بدون حساب

بی حساب و کتاب مستی کن
با نگاه ثواب مستی کن

باتو خوشیم

دَم , بی شما به بازدمم هم نمیرسد
نه , دست ما به حلقه ی ماتم نمیرسد
این آه و دَم , به گِل‌گِلِ آدم نمیرسد
باتو خوشیم از تو به ما کم نمیرسد

بهار نور رسید

نسیم عشق وزیدن گرفت در جان ها
بهار نور رسیده پس از زمستان ها
خبر دهید به فطرس سر امده تبعید
دوباره بال بزن بر فراز میدان ها

شمسُ الضُّحا

ای دل زمان هجـر به پایان رسیده است
دور وصال حضرت جانان رسیده است

گُل کرده طبع طوطی اشعار من که باز
فیض جمال گُل به گُلستان رسیده است

دکمه بازگشت به بالا