شیخ می آید حرم ، گمراه می آید حرم
با تمام زائرانش راه می آید حرم
هیچ فرقی نیست بین زائرانش چونکه هم_
بنده می آید حرم ، هم شاه می آیدحرم
شیخ می آید حرم ، گمراه می آید حرم
با تمام زائرانش راه می آید حرم
هیچ فرقی نیست بین زائرانش چونکه هم_
بنده می آید حرم ، هم شاه می آیدحرم
تا به دربند شمیران سر فرو برد آن عزیز
خاک دربند شمیران بر تن تهران سر است
از بزرگان جز بزرگی کی بماند در جهان
سبط اکبر هر چه از خود می گذارد اکبر است
من که در کنج خرابات نشستم هرشب
تا بود حرف عسل وار تو مستم هرشب
عشق آموخته ام من ز اویس قرنی
که دلم را چو جبین تو شکستم هرشب
باز از پنجره ی خانه ی ما
باد بوی گل مریم آورد
ابر از شوق وصالی دیگر
آبی از چشمه ی زمزم آورد
از همان اول عزیز قلب این دنیاشده
پیش این یوسف قدم هر صورتی رسواشده
سجده براین ماه پاره مستحبی واجب است
تا ببوسد هر که آمد بر قد او تا شده
با لبت رنگِ عقیقِ یمن از یادم رفت
قصّه یِ عشقِ اویسِ قرن از یادم رفت
میچکد از دو لبت باز عسل دامادم
سخن از تو به میان آمد, منْ از یادم رفت
یک چشمه از عنایت چشم شما, عسل
خوشرنگ تر ز سرخی رنگ طلا, عسل
بسم الله است ذکر شروع عریضه ها…
اما شروع می شود این شعر با, عسل
غزال مجتبی امشب نگاهی از غزل دارد
بهشت خانه ی مولا بهاری در بغل دارد
صراط مستقیم است او, قرار هر دل مست او
کریم ابن کریم است او کرامات از ازل دارد
آیینه ی روی مجتبایی قاسم
مستغرق ذات کبریایی قاسم
مثل علی اکبری برای ارباب
چشم تو کند گره گشایی قاسم
تا تو هستی پناه را داریم
دل شب نور ماه را داریم
جلوه کردی خداپرست شدیم
با تو ما قبله گاه را داریم
پشتِ این خانه پُر از خِیلِ بنی آدم شد
یکی از قاطبه ی کلِّ ملائک , کم شد
حاتم آمد به دَرِ خانه , تماماً خَم شد
بندِ قنداقه به دستانِ عمو محکم شد
از میان غصه و غم تا که رجعت میکنم
سینه ام را میشکافم باز هیئت میکنم
یا کریم و یا کریم و یا کریم و یا کریم
در مناجات سحر احساس لذت میکنم
میسرایم مدحتی تا اینکه راضی اش کنم
او اگر راضی نباشد رفع زحمت میکنم
خانه ی دل را دوباره آب و جارو میزنم
بانی خدمت گذارم قصد قربت میکنم
سیزده جام پر از نوشیدنی می آورم
سفره ای آماده ی بزم ضیافت میکنم
حضرت زهرا به این جشن تولد دعوت است
از امام مجتبی هم نیز دعوت میکنم
رونق بازار ماه صوم و صائم میرسد
از دل دارالکرامت نور قاسم میرسد
مژده ای چشم انتظاران وقت گل روئیدن است
آری آری لحظه های ناب در کوبیدن است
حضرت آقا تفضل کرده عیدی میدهد
عجلوا ای سائلان وقت کرم جوشیدن است
میدرخشد در سحر مانند یک قرص قمر
گونه و پیشانی اش شایسته ی بوسیدن است
از گل پیراهنش عطر بهشتی می وزد
مادرش مستانه مشغول گلی بوئیدن است