شعر ولادت حضرت قاسم (ع)

یا قاسم ابن الحسن(ع)

آنجا که بسم الله الرحمن الرحیم ست
آنجا که زلف شعر در دست نسیم ست

شعری که زلفش دائما در پیچ و تابست
بی شک، یقینا مدح پور بو تراب ست

یا قاسم ابن الحسن(ع)

کبوتریم و پی دانه‌ی امام‌حسن
رسیده‌ایم درِ خانه‌ی امام‌حسن

تمام مردم این شهر، شهرت ما را
شناختند به دیوانه‌ی امام‌حسن

ابن الحسن(ع)

باید که صد دفتر به نام او غزل کرد
آنکس که طعم مرگ را همچون عسل کرد

وقتی نقاب خویش را از چهره برداشت
کرببلا را روشن از نور زحل کرد

سیرۀ عشق

شد عیان صورتی ز سیرۀ عشق
محو رویش شدند و خیرۀ عشق
جلوه گر شد نماد آل الله
ماه خوش چهرۀ منیرۀ عشق

آسمان عشق

بوی بهار می وزد از آسمان عشق
دنیا مزین است به رنگین کمان عشق

دربین باغ عشق گلی وا شده کزآن
بوی بهار پر شده در اسمان عشق

سائلِ احسان

دست بر سینه همه مهمان قاسم می شویم
دیده گریان، سائلِ احسان قاسم می شویم

سفره دارِ امشبِ ما شد کریم ابن کریم
ریزه خوارِ لطفِ بی پایانِ قاسم می شویم

نسیم آورد مژده

بهار طبیعت چو همراه با
بهار دل انگیز قران رسید
از این لاله و یاس و سنبل شکفت
وز آن شد شکوفا درخت امید

نور ازلی

از فراسوی زمان دمیده نور ازلی
آسمان ها شده از روشنی اش چه منجلی
شد زمین جایگه نزول فیض اوَّلی
که شکوفا شده نوگل گلستان علی

شعر ولادت حضرت قاسم ابن الحسن(ع)

پشتِ این خانه پُر از خِیلِ بنی آدم شد
یکی از قاطبه ی کلِّ ملائک , کم شد
حاتم آمد به دَرِ خانه , تماماً خَم شد
بندِ قنداقه به دستانِ عمو محکم شد

شعر حضرت قاسم ابن الحسن(ع)

یک چشمه از عنایت چشم شما, عسل
خوشرنگ تر ز سرخی رنگ طلا, عسل
بسم الله است ذکر شروع عریضه ها…
اما شروع می شود این شعر با, عسل

یا کریمه اهل بیت

شیخ می آید حرم ، گمراه می آید حرم
با تمام زائرانش راه می آید حرم

هیچ فرقی نیست بین زائرانش چونکه هم_
بنده می آید حرم ، هم شاه می آیدحرم

یا قاسم ابن الحسن(ع)

تا به دربند شمیران سر فرو برد آن عزیز
خاک دربند شمیران بر تن تهران سر است

از بزرگان جز بزرگی کی بماند در جهان
سبط اکبر هر چه از خود می گذارد اکبر است

دکمه بازگشت به بالا