زمین دوباره پُر از آیه های کوثر بود
تمام شهرپُر از بوی عود و عنبر بود
به نازمقدم یاسی به عطر دلکش سیب
تمام پهنه ی ارض و سما معطر بود
زمین دوباره پُر از آیه های کوثر بود
تمام شهرپُر از بوی عود و عنبر بود
به نازمقدم یاسی به عطر دلکش سیب
تمام پهنه ی ارض و سما معطر بود
داشت آنروز زمین قصه ای از سر میخواند
قصه ی دیگری از یاس معطر می خواند
رخ مولود چنان با رخ مادر میخواند
که پدرزیر لبی سوره ی کوثر میخواند
دامن شب ستاره باران است
جلوهای از خدا نمایان است
کودکی آمده که گیسویش
شرح والیل و قدر قرآن است
این کیست که بهشت شده رو نمای او
قصری هزار آینه شد سرسرای او
آمیخته به عصمت و توحید و معرفت
زرّینه خشت محکم اول بنای او
پریوشیکه غزل خوان مهربانی هاست
سهساله دخترک خانواده ی زهراست
شبولادت او روز مرگ نومیدی
شروعلحظه ی تحویل سال خورشیدی
دلم برای تپیدن بهانه ای می خواست
برای پوچ نبودن نشانه ای می خواست
کبوتری شده بود, آشیانه ای می خواست
و دانه از کرم نازدانه ای می خواست
سلام ساحل آرام موج های نگاه
دوباره اشک به دامانتان گرفتهپناه
سلام کودک والا مقام ثارالله
بیار کودک دلهای خسته را در راه
پیاله پیاله غزل میزنم
شکر, جام باده, عسل میزنم
سخن از شباهت به زهرا شده
که از یک سه ساله مَثُل میزنم
اری برای گفتن این شعر لازمست
برهم زند قوعد خود را عرض مست
هرواژه آمدوسرجای خودش نشست
امشب برای گفتن از او ذکر لازمست
ای ز سر تا پا همه زهرا صفات
بادبانی تو به کشتی نجات
تار تار گیسویت حبل المتین
می بری دل از امیرالمومنین
مطاف کعبه فقط چادر سیاه تو بود
پر ملائکه عرش , فرش راه تو بود
کنار جلوه ی نوری تو دو صد خورشید
همیشه منتظر لحظه ی پگاه تو بود