باز هم روح الامین دارد غزل می آورد
صنعت ایهام و تشبیه و بدل می آورد
تا شود ابیات شعر من کمی دلچسب تر
واژه واژه بر لبم جام عسل می آورد
باز هم روح الامین دارد غزل می آورد
صنعت ایهام و تشبیه و بدل می آورد
تا شود ابیات شعر من کمی دلچسب تر
واژه واژه بر لبم جام عسل می آورد
آماده می شوم غزلی را بنا کنم
در شور عشق, قافیه ای دست و پا کنم
باز از شرابِ دوست شدم مست و بی قرار
باید که پیر میکده ها را صدا کنم
امید گمشده ی سرزمین سبز خدا
امام مثل پیمبر,پیمبر فردا
تمام وسعت صحرا به عشق تو سبز است
بهشت ساکن صحرای توست زین گلها
امشب خبر ز عالم بالا رسیده است
زیباترین ستاره ی دنیا رسیده است
امشب حکیمه باش و ببین پور عسکری
با هیبت و شمایل طاها رسیده است
آقا بیا که ناله زهرا شروع شد
پایان رسیده فاطمیه یا شروع شد؟
صدها گره نشسته به پیشانی ات, درست…
کاری بکن, جسارت اعدا شروع شد
ترنّم جلواتت نسیم آورده
وَ بوی نرگس چشمت شمیم آورده
خدا برای خودش آینه پدید آورد
دوباره یاعلی و یاعظیم آورده
ای آنکه خداوند یکتابه تو می نازد
تویوسف زهرایی مولا به تو می نازد
توجنت الاعلایی جان بخش مسیحایی
ازبس که تو زیبایی حورا به تو می نازد
باران لحظه های پر از خشکـسالـیَم!
احساس آبیِ غزلِ احتمالـیَم!
در این اتاق یک_دو_سه متری م ,دلخوشم
با رنگ آسمانی ِ گلهای قالـیَم
از تو یک عمر شنیدیم و ندیدیم تو را
به وصالت نـرسیدیم و ندیدیم تو را
روزی مـا فـقـرا شـربـت وصل تو نبـود
زهر هجر تو چشیدیم و ندیدیم تو را
فرشتگان سماائتلاف می کردند
به گرد بسترنرگس طواف می کردند
به زیر سایهی محراب سبز گهواره
پیمبران خدااعتکاف می کردند
چقدر حرف دلم را به جاده ها بزنم
اجازه هست کمی حرف با شما بزنم؟
اجازه هست کمی درد دل کنم یا نه؟
اجازه هست که قید من و تو را بزنم؟
اگر آیی همه شهر به هم میریزد
قله های غم من پشت سرم , میریزد
با خبر باش که ای یوسف کنعانی من
دست های کرم اهل کرم میریزد