شعر ولادت امام زمان (عج)

باز هم روح الامین

باز هم روح الامین دارد غزل می آورد

صنعت ایهام و تشبیه و بدل می آورد

تا شود ابیات شعر من کمی دلچسب تر

واژه واژه بر لبم جام عسل می آورد

آماده می شوم

آماده می شوم غزلی را بنا کنم

در شور عشق, قافیه ای دست و پا کنم

باز از شرابِ دوست شدم مست و بی قرار

باید که پیر میکده ها را صدا کنم

امید گمشده ی

امید گمشده ی سرزمین سبز خدا

امام مثل پیمبر,پیمبر فردا

تمام وسعت صحرا به عشق تو سبز است

بهشت ساکن صحرای توست زین گلها

امشب خبر

امشب خبر ز عالم بالا رسیده است

زیباترین ستاره ی دنیا رسیده است

امشب حکیمه باش و ببین پور عسکری

با هیبت و شمایل طاها رسیده است

ناله زهرا شروع شد

آقا بیا که ناله زهرا شروع شد
پایان رسیده فاطمیه یا شروع شد؟
صدها گره نشسته به پیشانی ات, درست
کاری بکن, جسارت اعدا شروع شد

کریم …

ترنّم جلواتت نسیم آورده

وَ بوی نرگس چشمت شمیم آورده

خدا برای خودش آینه پدید آورد

دوباره یاعلی و یاعظیم آورده

یوسف زهرا

 

ای آنکه خداوند یکتابه تو می نازد


تویوسف زهرایی مولا به تو می نازد


توجنت الاعلایی جان بخش مسیحایی


ازبس که تو زیبایی حورا به تو می نازد

سلام برمهدی

 

باران لحظه های پر از خشکـسالـیَم!

احساس آبیِ غزلِ احتمالـیَم!

در این اتاق یک_دو_سه متری م ,دلخوشم

با رنگ آسمانی ِ گلهای قالـیَم

ندیدیم تو را

 

از تو یک عمر شنیدیم و ندیدیم تو را
به وصالت نـرسیدیم و ندیدیم تو را

روزی مـا فـقـرا شـربـت وصل تو نبـود
زهر هجر تو چشیدیم و ندیدیم تو را

ائتلاف

 

فرشتگان سماائتلاف می کردند

به گرد بسترنرگس طواف می کردند

به زیر سایهی محراب سبز گهواره

پیمبران خدااعتکاف می کردند

چقدر حرف دل

چقدر حرف دلم را به جاده ها بزنم

اجازه هست کمی حرف با شما بزنم؟

اجازه هست کمی درد دل کنم یا نه؟

اجازه هست که قید من و تو را بزنم؟

اگر آیی

 

اگر آیی همه شهر به هم میریزد

قله های غم من پشت سرم , میریزد

 

با خبر باش که ای یوسف کنعانی من

دست های کرم اهل کرم میریزد

دکمه بازگشت به بالا