شعر ولادت پيامبر اكرم (ص)

فرزند خلیل

سحر مکه صفای دگری پیدا کرد
ناله سوخته دل‌ها, اثری پیدا کرد
کعبه می‌خواست که دل را ز بتان پاک کند
دید فرزند خلیل و جگری پیدا کرد

مکارم الاخلاق

لبت شکفت جهان زشت بود و زیبا شد
تمام آنچه خدا داشت در تو پیدا شد

نگاه آمنه بود و تو بودی و باران
نگاه کردی و عشق آن دقیقه معنا شد

میلاد نبی

ازاین مولود فرُّخ پی هزارو چارصد سال است
زمین دور خودش می گردد و بسیار خوشحال است

فقط این جمله در تایید میلاد نبی کافی ست
که شیطان از نزولش تا همیشه ناخوش احوال است

مثل گل می‌خندی

چشم تا وا می‌کنی چشم و چراغش می‌شوی
مثل گل می‌خندی و شب بوی باغش می‌شوی
شکل «عبدالله»ی و تسکین داغش می‌شوی
می‌رسی از راه و پایان فراقش می‌شوی

به پایان نبوت آخرین از راه می آید
برآغاز امامت اولین از راه می آید

به رحمت پا به روی خاک دارد آفتابی که
به شوکت آسمان را کرده زین از راه می آید

آمد آن خورشید

در زمانی که جهان از جهل , غرق ظلمت است
آمد آن خورشید, که نورش دلیل خلقت است

آمده حُسن ختام و سَروَر پیغمبران
آنکه توصیفِ جمالش کار این جمعیت است

آیینه ای برای خدا

از هر چه آفریده فرا آفریده اند
خلقی ز خُلقِ خَلق, جدا آفریده اند

صبح و تبسم و سحر و سبحه و سلام
سنگ صبور, صلح و صفا آفریده اند

رسول الله 

گُلِ لبخندِ رویت میزند طعنه به هر سُمبل
به نام نامیِ تو میشود آقا شکوفا گل
و ای بالا نشین مدح شما را میکند بلبل

بوی گل پیچید

خرمن غصه ها شرار گرفت
سوز را حملهء بهار گرفت
سینهء سبزه ها قرار گرفت
بلبل از پای غنچه خوار گرفت

گوشه ی چشم تو

عرش را در زیر پا داری و بالا می روی
صبح و ظهر و شب که تا آغوش زهرا می روی

گفتی از مسجد دری را رو به زهرا وا کنند
این چنین از منبر ساحل به دریا می روی

نوید آمدنت

خدای آینه از جنس دلبری بودی
صفای عطر بهشتِ معطری بودی

توپیش ازآن که خدا فکر خلقتی باشد
در آسمانِ وجود اهل سروری بودی

صلِ علیَ النَبیِ و آله

روزیکه از وجود, دوعالم معاف بود
نور شما به عرش خدا در طواف بود
ارواح و نور و طینت تان پاکِ پاکِ پاک
یعنی وجودتان ز ازل صافِ صاف بود

دکمه بازگشت به بالا