ای دل زمان هجـر به پایان رسیده است
دور وصال حضرت جانان رسیده است
گُل کرده طبع طوطی اشعار من که باز
فیض جمال گُل به گُلستان رسیده است
ای دل زمان هجـر به پایان رسیده است
دور وصال حضرت جانان رسیده است
گُل کرده طبع طوطی اشعار من که باز
فیض جمال گُل به گُلستان رسیده است
بِزن باران بِزن دارد هوای یار می آید
هوای یار می آید دل و دلدار می آید
بیا فطرس بیاآمد شفای بال و پرهایت
طبیبِ درد بی درمان شَه دربار می آید
یاعلی ای تو والیِ عشقم
ای به دستت تعالیِ عشقم
پر زده روحم از تن خاکی
تا سحر در حوالیِ عشقم
قلب عوالم گر در این ایام شاد است
از یمن میلاد جواد ابن الجواد است
ما لذت هر جود را با او چشیدیم
ورنه به ظاهر مرد بخشنده زیاد است
چشمه ی عشق که جوشید خدا لب تر کرد
بانی خلق جهان را نفس کوثر کرد
هر چه جوشید علی بود ؛ علی بود و خدا
نمک سفره ی این طائفه را حیدر کرد
آمدی و گشته دعا عاشقت
زمزمه و شور و نوا عاشقت
روی مهت کرده مرا عاشقت
حضرت سجاد خدا عاشقت
باید شروع کنیم به نام خدای علم
چون میرسد به گوش دوعالم صدای علم
غیر از یقین به ظن کسی اعتماد نیست
ظن و گمان و حدس تمامش فدای علم
بنام نامیِ أحد, نامه شروع میکنم
برابرِ خدای خود, باز خضوع میکنم
نماز عشق میکنم اقامه با حضورِ دل
همینکه خالصانه بر درش خشوع میکنم
مدینه منتظر رحمتی فراوان است
دل کویری ما مستحق باران است
دلی به بار نشسته در این طلیعه ی نور
که در هوای کسی تا همیشه حیران است
شب است و باز, مبارک شبی است؛ ای ساقی
کلید میکده در دست کیست, ای ساقی
فرشته عشق نداند که چیست, ای ساقی
بخواه جام و شرابی به خاک آدم ریز
کاش یک مرتبه …فقط یکبار
می شدم زائر نـگاهِ نـگار
می شدم زائر غبـاری که…
می دهد بوی عشق… بوی بهار