شعر ولادت اهل بيت (ع)

قبله‌ی دل

از آسمان که آمده بودی, لبخند می‌زدی به «رضا»یت
اشکی نشست گوشه‌ی چشمش, تا «فاطمه» زدند صدایت

رنج سفر برای تو آسان, شب از قبیله‌ی تو هراسان
شد قبله‌ی دل تو خراسان, ای عطر دوست, قبله‌نمایت!

لطف بی بی

قبله ی هفتم ما قبله ی هشتم دارد
تا خراسان رضا آینه در قم دارد

توبه شد عاقبت گریه ی هر زائر مست
بر زمین ریخته هر باده که در خم دارد

سلام خواهر خورشید

صدا صدای تپش های قلب باران است
و یا که زمزمه ی قاریان قرآن است
ستاره ها همه جمع اند , دور منزلِ نور
به پشت خانه ی خورشید , راه بندان است

راضیّه و انسیّه و حنّانه

هرکس گدایی میکند بر ساحت زهرا
باید بیاید قم بیاید خدمت زهرا
معصومه یعنی نور, یعنی عصمت زهرا
پیداست در صحن و سرایش جنّت زهرا

حرم قم

حکم کردند که بی عشق نفس مذموم است

شکر این سینه به عشق ازلی محکوم است

از رضایی شدن تک تک ما معلوم است

دل مسلمان شده ی فاطمۀ معصوم است

قصد کمک دارد

امام کل گنبدهاست گر تَحْتُ الْحَنَک دارد
که در پشت سرش معصومه فوجی از ملک دارد

جهان را می کند روشن ولی با نور این گنبد
یقین دارم به نور افشانی اش خورشید شک دارد

روز دختر مبارکت بانو

در حرم قصد دلبری دارد
هرکسی حال بهتری دارد

زائر قم‌ شدیم , یا زهرا(س)
این حرم بحث دیگری دارد

بانوی مشکل گشا

ای بهشت آرزوهای بهشت
ای سراپا کوثر و کوثر سرشت
ای گل عطر آفرین باغ عشق
ای تجلی گاه بانوی دمشق

شعر ولادت حضرت معصومه (س)

چشمِ سائل دوباره راه اُفتاد
وَ نـگاهـم به بارگـاه اُفـتاد

هر کجا گفتم از شما بی بی
قـلم اِنـگار دست شاه اُفتاد

خواهر شاه خراسان

اولِ جـاده بایـد به خـودم فـکر کنـم
به چه بودم؟به چه هستم؟چه شدم؟فکر کنم

بُگـذرم از خـودِ ناقابلـم وُ دل بِدَهـم
دلِ دریـا زده را بـاز به سـاحل بدهم

دل بی قرار

عُمری غُبارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما
تا در جوارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما
هرچند بارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما
در سایه سارِ حضرتِ معصومه‌ایم ما

فاطمه نامش

آن که در شـأن نزول خود به کوثـر رفته است
فاطمه نامش شده از بس به مـادر رفته است

از مقام نجمه چیزی کم نخواهد شد که هیچ
افتخارش نیز شد مادر به دختر رفته است

دکمه بازگشت به بالا