با لبت رنگِ عقیقِ یمن از یادم رفت
قصّه یِ عشقِ اویسِ قرن از یادم رفت
میچکد از دو لبت باز عسل دامادم
سخن از تو به میان آمد, منْ از یادم رفت
با لبت رنگِ عقیقِ یمن از یادم رفت
قصّه یِ عشقِ اویسِ قرن از یادم رفت
میچکد از دو لبت باز عسل دامادم
سخن از تو به میان آمد, منْ از یادم رفت
غزال مجتبی امشب نگاهی از غزل دارد
بهشت خانه ی مولا بهاری در بغل دارد
صراط مستقیم است او, قرار هر دل مست او
کریم ابن کریم است او کرامات از ازل دارد
آیینه ی روی مجتبایی قاسم
مستغرق ذات کبریایی قاسم
مثل علی اکبری برای ارباب
چشم تو کند گره گشایی قاسم
تا تو هستی پناه را داریم
دل شب نور ماه را داریم
جلوه کردی خداپرست شدیم
با تو ما قبله گاه را داریم
مستی ما از باده و از جام رد شد
آوازه ی مستی ما از بام رد شد
آمد خبر دلبند اربابم رسیده ست
کار دل از پیغام و پس پیغام رد شد
بوی شراب ناب از پیمانه می آید
وقتی به آغوش عمو دردانه می آید
زهرا به استقبال زهرا می رود امشب
ام ابیها دست بابا می رود امشب
در میان خانه ی مولا کرم را آفرید
با سه بیت عمر او دیدم غزل ها آفرید
عمر گل را از گل رویش چه زیبا آفرید
تا لبان خشک او را دید دریا آفرید
شور چشمان مدینه چشمتان از او به دور
نور روی او کجا و دیده های خواب و کور
شب شبِ عشق, لحظهی وصل است
شب باران درّ نایاب است
سائلان مدینه بیتابند
صاحب بزم شخص ارباب است
گل های بهاری همه غبطه به تو دارند
در حسرت رویت همه گل های بهارند
آرامش رخساره ی تو رشک نسیم است
گل ها به جز از روی تو آرام ندارند
هر کس که با آل علی همراه می گردد
شرح حدیث “وال من والاه” می گردد
“حُبّ علیٌ کُلّ دین و بُغض حیدر کفر”
اینجاست که “فی الدین لا اکراه” می گردد
رفت خورشید ز رو وقت درخشیدن تو
ماه بیچاره شد از موقع تابیدن تو
کاشف الکرب حسین(ع) بعد عموجان هستی
می رود غم ز دلش در عوض دیدن تو
سرمشقِ صبر , صبرِ جمیل رقیّه است
همواره دست عشق , دخیلِ رقیّه است
مثل عموش , مَنسب باب الحوائجی
در باب قُرب , اَجر جزیل رقیّه است