حیدری هستم و این از وَجَناتم پیداست
عَلَوی بودن من از حَسَناتم پیداست
همه جا سینه سپر می کنم و می گویم …
شیعه ی حیدری ام , از صَلَواتم پیداست
حیدری هستم و این از وَجَناتم پیداست
عَلَوی بودن من از حَسَناتم پیداست
همه جا سینه سپر می کنم و می گویم …
شیعه ی حیدری ام , از صَلَواتم پیداست
مست شدم مست شدم مست مست
باز به سر شور و هوای تو هست
ناز نکن عشوه نریز ای صنم
این دل آواره ی من شد ز دست
از ازل مهر تو در سینه درخشید علی
گوش ما مدح کسی غیر تو نشنید علی
از هر انگشت تو دریای کرم می ریزد
کوه از برق نگاه تو بهم می ریزد
گدای شیر یزدانم فقیر شاه مردانم
نمک پروده ی سلطان عالم پیر سلمانم
گهی مانند جبریل است و گاهی همچو پیغمبر(صلوات الله)
از این گونه تجلّی های او عمریست حیرانم
از ازل بر حسب ظرف توانهای همه
ریخت مهر تو خداوند به جانهای همه
جلوه ای کرد خدا نام نهادند علی ع
تا که انگشت بماند به دهانهای همه
دستی که کوته است به خرما نمی رسد
قطره هزار سال به دریا نمی رسد
وقتی که عشق می رسد از سوی آسمان
فرصت دگر به زمره لیلا نمی رسد
شرح تو در قلم نمیگیرد
هستی ات را عدم نمیگیرد
دل لبریز از محبت تو
حسرت و درد و غم نمیگیرد
وقت احسان شبیه بارانی
باز شبیه شبِ بارانیام
زادهی دریایم و طوفانیام
مثلِ اویس از قَرَن آوارهام
در پِیِ یارانِ خراسانیام
آقای دنیایی و این عالم , گدایت
ای جان به قربان صدای “خنده” هایت
ما که دخیل بند قنداق تو هستیم
محتاج دستان تو و لطف دعایت
بیا به شهر مدینه نگاه را حس کن
به دل سفر کن و نزدیک راه را حس کن
بیا به روی مسیح آفرین حق بنگر
شمیم یوسف بیرون ز چاه را حس کن
دوباره سَرَم در هوایِ شماست
تمامِ دلم سر سرایِ شماست
به سویِ خدا رفتم و دیدهام
فقط ردِ پا ردِ پایِ شماست