در مدح تو باید که ببندیم دهان را
وقتی که بریدند ادیبانه زبان را
ای آینه ی حُسن خدا, یوسف مصری
با آمدنت تخته کُند زود دکان را
در مدح تو باید که ببندیم دهان را
وقتی که بریدند ادیبانه زبان را
ای آینه ی حُسن خدا, یوسف مصری
با آمدنت تخته کُند زود دکان را
می نویسم جگر حیدر و زهرا آمد
آفتاب سحر حیدر و زهرا آمد
جلوه ای از هنر حیدر و زهرا آمد
اوّلین تاج سر حیدر و زهرا آمد
خاکِ این خانه زَرَش بیشتر است
لُطفَش از دور و بَرَش بیشتر است
کارِ ما دستِ کریمی باشد
که شلوغیِ سَرَش بیشتر است
تا نقاب از چهره ی زهراییش رد می شود
لاجرم خورشید در کارش مردد می شود
هر کجا ساکن شود او خشت خشتش قبله است
گر حسن مقصود باشد خانه مقصد می شود
به نام مجتبی اینک قلم رقصد به دستانم
حسن غسال و آبش می , خودم هم جسم بی جانم
گهی گریان و نالانم , گهی خوشحالم و خندانم
چه کرده عشق او با من نمیدانم نمیدانم
باید ببوسم خاک پاهای شما را
باید ببوسم دست بابای شما را
ممنون اعطای خداوندیم , یک عمر
ما که همیشه آرزومندیم , یک عمر
خبری نیست اگر مُعجزه ای برپا شد
خبری نیست اگر سینه یِ دریا وا شد
خبری نیست که دریا صدفِ موسیٰ شد
خبر آن است که گفتند علی بابا شد
السلام ای امام جود و سخا
ای که روزی دهی به شاه و گدا
هست تا سفره ی کریمانت
دست ما روز و شب به دامانت
مثل شکوفه رایحه ای دلفریب داشت*
گل برگهای روشنِ او بویِ سیب داشت
چون روز چشمه ی دریای نور بود
گُل بود اگر گُلِ زهرای نور بود
با فقیران زمین باز خدا راه آمد
مژده ای آمده که سوگلی شاه آمد
آمد از راه شب ذره نوازی حسین (ع)
نمک سفره شاهانه این ماه آمد
بام هایند و کبوترهایشان
بال ها و قیمت پرهایشان
بیشتر شادند آقاهای ما
وقت خوشحالی نوکرهایشان
حسّی از عشق فراتر متولّد شده است
نور در قالب اَختر متولد شده است
جبرئیل آیه ی تطهیر نخواند عجب است
ماه بانوی مُطهّر متولّد شده است