زیباترین بهانه برای سرودنی
تنها دلیل خلقت بود و نبودنی
با تو شروع میشود این بار شعرمن
زیرا فقط تویی تو هوادار شعر من
زیباترین بهانه برای سرودنی
تنها دلیل خلقت بود و نبودنی
با تو شروع میشود این بار شعرمن
زیرا فقط تویی تو هوادار شعر من
دور زمان به نیمه شعبان رسیده است
اندوه و درد و غصّه به پایان رسیده است
بر جسم مُرده ی همگان جان رسیده است
از آسمان , خلیفه ی رحمان رسیده است
سائـلم , حاجتم عنایت اوســت
مطمئنّــم کرم سَـجیّت اوست
زنده دل بودنم به بَـرکـت اوست
“دل سراپرده ی مُحبّـت اوست”
امشب دوباره لوح و قلم را طلا کنم
قافیه های نابِ خدایی جدا کنم
امشب تمامِ عشق , مهیّا شده ولی
باید بساطِ شور و شعف دست و پا کنم
عرض ادب ای جان و ای جانان نرگس
ای سیب سبز نوبر دامان نرگس
با غمزه ای دل برده ای از مادر خود
محو تماشایت شده چشمان نرگس
در این سینه تیرِ محبت نشسته
و چشمم به امیدِ اُلفَت نشسته
بهشت آرزویِ گدایی نباشد
که در سایه ی طاقِ نُصرت نشسته
منم اهلِ آبادیِ آب ها
منم خانه بر دوشِ گرداب ها
به چشمم ببین خانه ی خویش را
بنا کرده ام رویِ سیلاب ها
در سینه ام امشب آسمان دارم
یک دشت, ستاره بر زبان دارم
از کوفه و سهله می روم تا قم
زیرا که هوای جمکران دارم
الا طراوت سر سبز بوستان دلم
شکوه بی مثل اوج آسمان دلم
قلم به دست من امشب عجیب میلرزد
و بند آمده پیش شما زبان دلم
این من و این حالِ پریشانی ام
عابرِ این کوچه یِ بارانی ام
موجم و بر صخره سَری میزنم
من زِ تو لبریزم و طوفانی ام
بیشتر از بیشتر از بیشتر
مى شود از عشق دلم ریشتر
من که اویسم ز قَرَن آمدم
وقت ندارم به خدا بیشتر