از من گرفته طاقت و صبر و قرار, لب
شهر مدینه منتظر انفجار , لب
پا بر زمین گذاشت , نبی سجده اش گرفت
یعنی که زعفران دهن است و انار لب
از من گرفته طاقت و صبر و قرار, لب
شهر مدینه منتظر انفجار , لب
پا بر زمین گذاشت , نبی سجده اش گرفت
یعنی که زعفران دهن است و انار لب
دل را نبوده در ره عشقت ملال کم
از بس به ذات توست مسیر وصال کم
هر قدر هم که مادح و شاعر شود زیاد
نشنیده باز گوش تو الفاظ لال کم
شوری میان این دل دیوانه پا گرفت
بیچاره ای به لطف تو نان و نوا گرفتد
من عاقبت بخیر شدم , عاقبت بخیر
در گاهواره بودم و چشمت مرا گرفت
مثل کبوتران که به پر داشتن خوشند
پروانه ها به شمع سحر داشتن خوشند
ما زیر پای او جگری پهن کرده ایم
امثال ما فقط به جگر داشتن خوشند
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت
تمامِ شوکت خود را به شکلِ انسان ساخت
به دستِ قدرتِ خود خلقتی شگفت آورد
گرفت پرده زِ رویی جهان گلستان ساخت
سویِ مجنون برسانید که لیلایی هست
ما شنیدیم در این شهر که آقائی هست
دورِ این خانه شلوغ است اگر جائی هست
دردمندیم و دلی خوش که مداوائی هست
ای انیسِ قدیمی دلها
آفتابِ بلندِ ناپیدا
تا خدا می بَرَد دلِ ما را
پَرِ سجاده هایِ سبزِ شما
عشق گاهی میان شب بو هاست
گاه در سینه ی پرستو هاست
عشق گاهی کنار برکه ی آب
عشق گاهی نوازش قو هاست
سلام حیدر خون خدا ابوفاضل
تو اسوه ی ادبی و حیا ابوفاضل
سلام ماه بنی هاشمی خوش آمده ای
به خانه ی پدرت مرتضی ابوفاضل
می نویسم عشق و بی تردید می خوانم جنون
هرکسی دیوانه تر السابقون السابقون
می نویسم عشق و بی تردید می خوانم حسین
عاقلان دانند لکن اکثرا لایعقلون
هُرمت گرفت و شعله ی هیزم شروع شد
دریا تو را که دید تلاطم شروع شد
تاب و تبت رسید به مردم شروع شد
باران گرفت و عطر ترنم شروع شد
بی خبر از تمامِ رویاها
بی خبر از شروعِ فرداها
به کسی رو نزد دلِ ماها
بیخیال تمامِ دنیاها…