شعر ولادت اهل بيت (ع)

باب حوائج

زمین دوباره پُر از آیه های کوثر بود

تمام شهرپُر از بوی عود و عنبر بود

به نازمقدم یاسی به عطر دلکش سیب

تمام پهنه ی ارض و سما معطر بود

سوره ی کوثر

داشت آنروز زمین قصه ای از سر میخواند

قصه ی دیگری از یاس معطر می خواند

رخ مولود چنان با رخ مادر میخواند

که پدرزیر لبی سوره ی کوثر میخواند

کرامات عشق

دوره ی غربت دلم سر شد

آسمان وزمین منور شد

حال و روزخراب دیروزم

با کرامات عشق بهتر شد

شرح والیل و قدر قرآن

دامن شب ستاره باران است

جلوه‌ای از خدا نمایان است

کودکی آمده که گیسویش

شرح والیل و قدر قرآن است

نیلوفر عفاف

این کیست که بهشت شده رو نمای او

قصری هزار آینه شد سرسرای او 

آمیخته به عصمت و توحید و معرفت

زرّینه خشت محکم اول بنای او 

صبح شد

صبح شد آفتاب پهن شده

آب روی تراب پهن شده

برکهء مستجاب پهن شده

سفره ای از شراب پهن شده

پیش از شروع خلقت

پیش از شروع خلقت, قبل از وجود آدم

 وقتی نبود حوا, وقتی نبود آدم

تاریک بود و خاموش, حق مانده بود با حق

 در هیچ محض, تنها, در آن سکوت مطلق

شب بیکرانه

هوای قلب من امشب بهانه ای دارد

نوای سینه ام امشب ترانه ای دارد

زمین٬ زبان خودش را به مدح وا کرده

که حرف های طبیعت نشانه ای دارد

یوسف ترین قمر

امشب بهانه ها همگی جور می شود

حتی پیاله کاسه ای از نور می شود

وقتی نگاه یار قدم رنجه می کند

چشم تمام صاعقه ها کور می شود

سرگشته ام بیایی و پیدا کنی مرا

بارانگرفت و خاطره ها را مرور کرد

طوفانوزید و از پس نامت عبور کرد

ساعت هزارو چهارصد و چند سال سخت

دراشتیاقتان نفسی جفت و جور کرد

زخم کهنه ی چشم انتظاری

دمی که سیر وجودم الی السما می شد

تمام صفحه ی شعرم پر از خدا می شد

گمان کنم خبر از یار می رسد امشب

که باب فیض الهی به سینه وا می شد

ما را که ذکر خالص

ما را که ذکرخالص الله اکبر است

در جانمانخداست که از هرچه بهتر است

او آفریدنعمت قرآن و وحی را

آن باده ایکه با می عترت مقدر است

دکمه بازگشت به بالا