دست و پایم رو به ایوانت فقط گم میشود
بیشتر وقت تو صرفِ دردِ مردم میشود
تا که کوری در حرم از تو شفایش را گرفت
حق بده در صحنت اینگونه تلاطم میشود…
شعر ولادت اهل بيت (ع)
قران درون نام مولا شد خلاصه
افتاده ای با ذکرتو پا شد خلاصه
بی چیز در کوی تو دارا شد خلاصه
نامم میان نوکران جا شد خلاصه
مژده مژده مژده مژده آیت عظمی رسید
کاف و ها و یا و عین و صاد و اَعطینا رسید
سَبِّح اسمَ رَبَّکَ الاَعلی تلاوت می کنند
حوریان دارند بر نور تو عادت می کنند
به نام قبله ایرانیان به نام حرم
به نام خادم و جاروکش و غلام حرم
به نام پنجره فولاد و لطف بسیارش
به نام این همه خیر علی الدوام حرم
من و معشوق… حرم… عرض ادب یا معشوق!
حرم و عرض ادب… عشق… خدا… با معشوق
کفتران حرم عشق به ما فهماندند
دیگران یکسره بیرون ز دل الا معشوق
بر دوش خود بریز دو زلف سیاه را
بالا مبر ز خسته دلان سوز و آه را
در”بست طوسی”تو چه رنگی دویده است
کز لطف می خرند سپید و سیاه را
گفت با خود کلاغ قصه ی من
آسمان هم مرا نمیخواهد
همه اینجا سفید رو هستند
هیچ کس رو سیا نمیخواهد
صبح ها تا به طلوع و سحر آراییِ شمس
می نشینم که ببینم همه زیباییِ شمس
آن زمانی که چو طاووس پرش باز کند
فجر صادق شده,بنشین به تماشایی شمس
جام ها بی تاب از رزقِ شراب و باده اند
صحن ها بهر حضور سائلان آماده اند
با امید وصل این جنت تقلا می کنند
ذره هایی که میان راه, بین جاده اند
باید شکست ساغر و از می وضو گرفت
باید ز دست بانی باده سبو گرفت
از عرش آمده است… زمین آبرو گرفت
هر عاشقی که باده ی خود را از او گرفت
بر جان عاشقان ولایت خبر رسید
نوباوه ی بتول به وقت سحر رسید
از برکتش خدا به گدا بیشتر رسید
امشب ز راه زاده ی زهرا اگر رسید:
از بس شب ولادت تو شاد می شود
از بندِ غصّه , قلب من آزاد می شود
این شهر غم گرفته ی تاریک و سوت و کور
از برکت قُـــدوم تو آباد می شــود