شعر ولادت اهل بيت (ع)

باز از عرش غزل های مرا آوردند

باز از عرش غزل های مرا آوردند

شیشه ناب عسلهای مرا آوردند

باز آغوش در آغوش دلم را بردند

طعم شیرین بغل های مرا آوردند

لیلی و مجنون

هر دلی که دچار لیلا بود

خوشی روزگار لیلا بود

از کرامات عاشقی ست اگر

نام مجنون کنار لیلا بود

همنشین باده و پیمانه

امشب از عشق تو من دیوانه ام

همنشین باده و پیمانه ام

ساقی امشب داده جام و باده ام

بر امیری عاشق و دلداده ام

شوق شیدایی

کهکشان داشت شوق شیدایی

چهشبی شد شبی تماشایی

بویکوثر گرفت ساغر و گشت

حالتمستی ام طهورایی

خدا همینکه تورا آفرید بی تردید

خدا همینکه تورا آفرید بی تردید
تمام هیبت خود را به چشم تو بخشید
همینکه عرش و اهالی آن رُخت را دید
دلیل سجده خود را بر آدمی فهمید

حرز جواد

ای آمد و رفت دل ما سمت تو رایج

ما حاجت محضیم و شما باب حوائج

ما آمده ایم از کرمت بال بگیریم

این قصه ی دل را همه دنبال بگیریم

پای گهواره

همیشه جای رقیه ست پای گهواره

و طفل را به بغل گاه جای گهواره …

شروع میشود اینسان صدای گهواره :

بیاورید علی را برای گهواره

نام خداوندِ رضا

مینویسم سر خط نام خداوندِ رضا

شعر امروز بپرداز به لبخند رضا

آنکه با آمدنش آمده محشر چه کسی ست؟

از تو در آل نبی با برکت تر چه کسی ست؟

فاتح قلب حسین

تا دولب با مدح طفل این حرم وا می شود

آسمان با احترامش تا کمر   تا می شود

کودک این خانواده عالم آرا می شود

منجیِّ روز حساب هیاتیها می شود

ارباب زاده ای که خود ارباب عالَم است

وقتی به عشق ِ عشق لبم باز می شود

هر لفظی از نوشته ام اِعجاز می شود

حالا قلم به روی ورق آمده فرود

روی لب مقرَّب رب آمده درود

باب ُ الجواد

شعری برای ماه رجب دست و پا کنید

دل را پر از ترنُّم  ِ یا ربَّنا کنید

آئینه وار خوبیُّ و بد را جدا کنید

توشه برای روز مبادا سَوا کنید

با اجازه, گر شود

باده را تاآخرش سر می کشم

آسمانی میشوم پر می کشم

همچو مِی میخواستم یک دل شوم

با اجازه, گرشود, دعبل شوم

دکمه بازگشت به بالا