شعر ولادت اهل بيت (ع)

گرچه آخر کوله بارى از گُنَه شد بار من

گرچه آخر کوله بارى از گُنَه شد بار من

شک ندارم چشم میبندد بر این بسیار من

مُفلِسان را با کریمان کارها دشوار نیست*

باز شد با دستِ او چندین گِره از کار من

 

سفره دار خانه ی زهرا حسن

سفره دار خانه ی زهرا حسن
اولین شیر نر مولا حسن
ذکر لبهایم همیشه یا حسن
می پرم تا آسمانها با حسن

باید بنویسند اویس قرن هستم…

باید بنویسند اویس قرن هستم…
در کنج قفس نیز به فکر چمن هستم
در پای تو هرچند که دور از وطن هستم
من را بنویسید گدای حسن هستم

آیت عظمیٰ علیّ و محشر کبریٰ حسن

آیت عظمیٰ علیّ و محشر کبریٰ حسن
عالی و اعلا علیّ و والی و والا حسن

حبل محکم مرتضی و بهترین دم مجتبی
عروه الوثقی علیّ و واژه ی زیبا حسن

کسی که درشجاعت داستانی چون جمل دارد

کسی که درشجاعت داستانی چون جمل دارد
بگو ضرب الاجل اصلا چه ترسی از اجل دارد

کسی که حاتم طایی مریدش بوده قبل از او
کسی که در کریمی سبقه از روز ازل دارد

ما را گدایان کریمان می نویسند

ما را گدایان کریمان می نویسند
گرد و غبار راه ایشان می نویسند

هرجا که آقایان خلقت سفره دارند
ما را فقیر لقمه ای نان می نویسند

شعر شهادت حضرت زهرا س

ضرب داس باغبان ساقه ی گل را میشکست

بلبل از فرط غریبی به تماشا مینشست …
شاعر : علیرضا انصاری

شعر مرثیه حضرت معصومه (ع)

سرگشته ی مسیر عبور برادری

تو از تمام فاطمیان , زینبی تری!

آرام و باوقار و صمیمی و چاره ساز

الحق که نور دیده ی موسی بن جعفری

شعر مدح امام حسن عسگری

آسمان در طلوع یک خورشید

میکند روزهای خود تمدید

این چه نوریست در افق پیدا

این چه نوریست نور عشق و امید

ولادت امام حسن عسگری

دنیای با حضور تو زیباست واقعا

قطره کنار چشم تو دریاست واقعا

شاعر به عشق روی شما خط خطی کند!

اینجا قلم به شوق تو برپاست واقعا

سیب دو نیم فاطمه

او سفیر ِ نهضت ِ کرب و بلاست

پنجه های کوچکش مشکل گشاست

ناز او را عمه جانش می خرد

خنده ی او از حسین دل می برد

بر باد داده عاشقی

 

 بر باد داده عاشقی خاکسترم را

وقتی تو را دیدم زدم قیدِ سرم را

 ایل و تبارم کشته ی ایل و تبارت

نذر ِ تو کردم والدین و همسرم را

دکمه بازگشت به بالا