شعر ولادت اهل بيت (ع)

ما اسیران و فقیران

ما اسیران و فقیران و یتیمان توایم

لحظه شادی و غم دست به دامان توایم

گر نیاییم به پابوسی تو می میریم

همگی ماهی دریای خراسان توایم

راحم کلب و ضامن اهو

تا  کنم حرف عشق را اغاز

بسم ربالرضا  دهم اواز

برحریر خیال  می پیچد

رشتهفکر عاشقان  با  ناز

ای کاش

ای کاش برای ما دعا بنویسند
یک تذکره ی کرببلا بنویسند
ما حج که نرفته ایم اما کافی است
یک مرتبه حج فقرا بنویسند
آقا به ملازمان بگو نامم را

با دلی محرم

با دلی محرم,طواف حج سلطان آمدم

حاجی ام از آنزمانی که خراسان آمدم

در کنار تو بهحس بی نیازی می رسم

درد دارم بی توکه دنبال درمان آمدم

با این که پر شده

با این که پر شده قلم از واژه های تو

طبعم نمی کشد چه بگویم برای تو

لکنت گرفته است زبان قصیده ام

ماندم چگونه شعر بریزم به پای تو!

زردی گنبد عیان شد

زردی گنبد عیان شد, شوق رضوانم گرفت

ابر رحمت شد هویدا, باز بارانم گرفت

اشک من جاری شد و جاری شد و دیدم که اشک

گرد روی پردهء قلب مرا با نم گرفت

روز ولادت

روز ولادت تو غزل آفریده شد

مفعول و فاعلات و فعل آفریده شد

پلکی زدی و معجزه ای را رقم زدی

از برق چشمهات زحل آفریده شد

شب ها میان صحن

شب ها میان صحن شما نور می وزد

نزدیک می وزد, اگر از دور می وزد

هر کس که پر گرفت در این سر سرای نور

دورش فرشته می وزد و حور می وزد

از آن حرم دورم

رضا اگر چه به صورت, از آن حرم دورم
من از تو دور که باشم, ز خویش هم دورم

میان اینهمه دوری ترانه دل من
شده «تو با منی اما من از خودم دورم»

نگاه می کنم

نگاه می کنم از آینه خیابان را
و ناگزیری باران و راهبندان را

“من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب”
و بغض می کنم این شعر پشت نیسان را

روح جان عاشقان

کلبه ی ویران دل امشب گلستان می شود

روح جان عاشقان تسلیم جانان می شود

بیت بیت عاشقی از سر گرفته می شود

لطف حق در قالب باران نمایان می شود

السلام ای بانوی ایران زمین

نم نمک بوی بهاران میرسد

بوی سرسبزی ریحان میرسد

باز دل ها در تلاطم آمده

بار دیگر باز طوفان میرسد

دکمه بازگشت به بالا