شعر ولادت اهل بيت (ع)

نیلوفر عفاف

این کیست که بهشت شده رو نمای او

قصری هزار آینه شد سرسرای او 

آمیخته به عصمت و توحید و معرفت

زرّینه خشت محکم اول بنای او 

صبح شد

صبح شد آفتاب پهن شده

آب روی تراب پهن شده

برکهء مستجاب پهن شده

سفره ای از شراب پهن شده

پیش از شروع خلقت

پیش از شروع خلقت, قبل از وجود آدم

 وقتی نبود حوا, وقتی نبود آدم

تاریک بود و خاموش, حق مانده بود با حق

 در هیچ محض, تنها, در آن سکوت مطلق

شب بیکرانه

هوای قلب من امشب بهانه ای دارد

نوای سینه ام امشب ترانه ای دارد

زمین٬ زبان خودش را به مدح وا کرده

که حرف های طبیعت نشانه ای دارد

یوسف ترین قمر

امشب بهانه ها همگی جور می شود

حتی پیاله کاسه ای از نور می شود

وقتی نگاه یار قدم رنجه می کند

چشم تمام صاعقه ها کور می شود

سرگشته ام بیایی و پیدا کنی مرا

بارانگرفت و خاطره ها را مرور کرد

طوفانوزید و از پس نامت عبور کرد

ساعت هزارو چهارصد و چند سال سخت

دراشتیاقتان نفسی جفت و جور کرد

زخم کهنه ی چشم انتظاری

دمی که سیر وجودم الی السما می شد

تمام صفحه ی شعرم پر از خدا می شد

گمان کنم خبر از یار می رسد امشب

که باب فیض الهی به سینه وا می شد

ما را که ذکر خالص

ما را که ذکرخالص الله اکبر است

در جانمانخداست که از هرچه بهتر است

او آفریدنعمت قرآن و وحی را

آن باده ایکه با می عترت مقدر است

باز هم روح الامین

باز هم روح الامین دارد غزل می آورد

صنعت ایهام و تشبیه و بدل می آورد

تا شود ابیات شعر من کمی دلچسب تر

واژه واژه بر لبم جام عسل می آورد

آماده می شوم

آماده می شوم غزلی را بنا کنم

در شور عشق, قافیه ای دست و پا کنم

باز از شرابِ دوست شدم مست و بی قرار

باید که پیر میکده ها را صدا کنم

امید گمشده ی

امید گمشده ی سرزمین سبز خدا

امام مثل پیمبر,پیمبر فردا

تمام وسعت صحرا به عشق تو سبز است

بهشت ساکن صحرای توست زین گلها

امشب خبر

امشب خبر ز عالم بالا رسیده است

زیباترین ستاره ی دنیا رسیده است

امشب حکیمه باش و ببین پور عسکری

با هیبت و شمایل طاها رسیده است

دکمه بازگشت به بالا