تاجی از آفتاب سر قم گذاشتند
نوری ز عشق در دل مردم گذاشتند
بانو! تو آمدی: سر هر سفره ی تهی
سیب گلاب و سبزه و گندم گذاشتند
تاجی از آفتاب سر قم گذاشتند
نوری ز عشق در دل مردم گذاشتند
بانو! تو آمدی: سر هر سفره ی تهی
سیب گلاب و سبزه و گندم گذاشتند
از باد گرفتن ز شما نام و نشانی
من ذره ی خاکم که گذشتم ز جهانی
حالا که رسیدم به پر چادر پاکت
بی بی نکند چادر خود را بتکانی
وقع خلق تویوسف صفتان جا خوردند
که چه بیهوده فریبی ز زلیخا خوردند
عاشقان پا نکشند از سر کویت چون سنگ
گر چه عمریست سر کوی تو تیپپا خوردند
شعر و غزل برای تو گفتن عنایت است
از بس که لطف حضرتتان بی نهایت است
اینجا سیاه کردن دفتر عبادت است
اصلاً به افتخار تو ماه ضیافت است
گفتم غزلی در خور نامتبنویسم
اندازه ی وسعم ز مقامتبنویسم
ای محشر امروز چه تشبیه بیارم
از قد تو فردای قیامتبنویسم
از ستاره می گیرم اذن احترامم را
می برم زیارت گاه شعر نا تمامم را
عرش تا که می بیند مستیِ سلامم را
یک فرشته می پرسد اسم و رسم و نامم را
ترنّم جلواتت نسیم آورده
وَ بوی نرگس چشمت شمیم آورده
خدا برای خودش آینه پدید آورد
دوباره یاعلی و یاعظیم آورده
از میان غصه و غم تا که رجعت میکنم
سینه ام را میشکافم باز هیئت میکنم
یا کریم و یا کریم و یا کریم و یا کریم
در مناجات سحر احساس لذت میکنم
میسرایم مدحتی تا اینکه راضی اش کنم
او اگر راضی نباشد رفع زحمت میکنم
خانه ی دل را دوباره آب و جارو میزنم
بانی خدمت گذارم قصد قربت میکنم
سیزده جام پر از نوشیدنی می آورم
سفره ای آماده ی بزم ضیافت میکنم
حضرت زهرا به این جشن تولد دعوت است
از امام مجتبی هم نیز دعوت میکنم
رونق بازار ماه صوم و صائم میرسد
از دل دارالکرامت نور قاسم میرسد
مژده ای چشم انتظاران وقت گل روئیدن است
آری آری لحظه های ناب در کوبیدن است
حضرت آقا تفضل کرده عیدی میدهد
عجلوا ای سائلان وقت کرم جوشیدن است
میدرخشد در سحر مانند یک قرص قمر
گونه و پیشانی اش شایسته ی بوسیدن است
از گل پیراهنش عطر بهشتی می وزد
مادرش مستانه مشغول گلی بوئیدن است
باید سخن جاری شود تا ما بخوانیم
باید خدا روزی کند نوکر بمانیم
باید ز بالا گفت و از بالا مدد خواست
چون نوکر ایل و تبار آسمانیم
تا که خدا به بال ملک پر درست کرد
در آسمان عشق کبوتر درست کرد
با آیه های سوره ی زیبای قدر خود
قدری گریست, سوره ی کوثر درست کرد