منم عاشقی که به عشقش دچارم
منم زائری که بهایی ندارم
منم بی قراری که دائم خمارم
منم سربه داری که عبد نگارم
منم عاشقی که به عشقش دچارم
منم زائری که بهایی ندارم
منم بی قراری که دائم خمارم
منم سربه داری که عبد نگارم
روزمیلادتان چه روزی بود
در مدینه هوا بهاری بود
برق می زد نگاهتان ازعشق
وقت یک عکس یادگاری بود
روز الست, روز ازل, لحظه های عشق
روزی که آفریده شد عالم برای عشق
روزی که آفرینش گیتی تمام شد
آغاز شد به دست خدا ماجرای عشق
بنا نیست امروز افسرده باشیم
پس از چند شب باز پژمرده باشیم
مگر می شود نور را دیده باشیم؟
ولی دل به خورشید نسپرده باشیم
نور حق می دمد از مشرق سجادهی تو
چه شکوهی ست در این زندگی ساده تو
می رود از نظرش جنت و ملک و ملکوت
آنکه از روز نخستین شده دلدادهیتو
بایدحسین دم بزند از فضائلت
وقتیحسینی است تمام خصائلت
تعبیرهایما همه محدود و نارساست
در شرحبیکرانی اوصاف کاملت
به نامحضرت دلبر سخن کنم اغاز
به نامنامی او میکنم لب از لب باز
چنان چوطوطی طبعم که سر دهد آواز
پریده مرغدل از سینه می کند پرواز
باز از عرش غزل های مرا آوردند
شیشه ناب عسلهای مرا آوردند
باز آغوش در آغوش دلم را بردند
طعم شیرین بغل های مرا آوردند
هر دلی که دچار لیلا بود
خوشی روزگار لیلا بود
از کرامات عاشقی ست اگر
نام مجنون کنار لیلا بود
امشب از عشق تو من دیوانه ام
همنشین باده و پیمانه ام
ساقی امشب داده جام و باده ام
بر امیری عاشق و دلداده ام