شعر ولادت اهل بيت (ع)

کــودکی مثل حسن رؤیایی

جامه ایسبز به تن پوشیده

کــوچه رایک  تنــه می آرایــد

مردم شهربه هم می گویند:

«شاد بودنبه علی می آید»

آسمان بهاری

ناگهانآسمان بهاری شد

عشق در کوچه ها جاری شد

نور ماه مدینه را تادید

عرق شرم ماه جاری شد

زمین عشقبازی

مسیرعشق بازان سوی یار است 

زمین عشق بازی کوی یار است

به هرجان بنگری بینی خدا را

که دائم در تجلی روی یار است

                         

ما اهل بارانیم

ما اهل بارانیم و اهل روضه هاییم

عمریست محتاج گداهای شماییم

 

آواره های کوچه ی حُسن بهاریم

کاسه بدست سفره های هل اتاییم

عاشق شدن

عاشق شدن ز خیمه ی لیلا شروع شده است

دیوانگی ز دامن صحرا شروع شده است

مجنون شدیم و دربدرکوچه ها شدیم

آوارگی ما  هم ازاینجا شروع شده است

صدای شر شر باران

صدای شر شر باران شعر می آید

کسی دوباره به ایوانشعر می آید

غزل ,قصیده, نمیدانم,این که در راه است

چقدر ساده به دیوان شعرمی آید

روزی حسینی

روزی حسینی, حسنی دارم و بس
درمملکت ری وطنی دارم و بس

عشاق ره عشق سبکبال ترند
من نیز فقط پیرهنی دارم و بس

تمثال

دیشب به مناجات چو اعمال کشیدم

بر دوش گران باری یک سالکشیدم

در گوشه تنهایی خود غرقشدم من

از ترس زبان دست ز هرقال کشیدم

زنده ی نسیم مسیحا دم تو

اول تو راسرشته و انسان درست کرد

شرح تو رانوشته و قرآن درست کرد

بعداً گِل اضافیتان را افاضه کرد

تا از من خراب مسلمان درست کرد

سالگرد عاشقی

 

شد دوباره سالگرد عاشقی

آمده فصل نبرد عاشقی

نسل من عاشق ترین نسل هاست

ما همه هستیم مرد عاشقی

زمان باده نوشی

 

زمان فراهم مستی و باده نوشی شد

زمان آمدن مرد می فروشی شد

برای شیعه,فقط وقت رستگاری بود

میان خانه مولا هوا بهاری بود

نشسته ام بنویسم

نشستهام بنویسم گدا گدا آقا

چقدرمحترم است این گدای با آقا

نشستهام بنویسم حسن , کریم , کرم ,

مدینه, سفره ی آقا , برو بیا , آقا

دکمه بازگشت به بالا