آن قدر عاشقیم که املا نمی شود
مستی ما که در قلمی جا نمی شود
زلف مرا به پنجره های ضریح عشق
طوری گره زدند , دگر وا نمی شود
آن قدر عاشقیم که املا نمی شود
مستی ما که در قلمی جا نمی شود
زلف مرا به پنجره های ضریح عشق
طوری گره زدند , دگر وا نمی شود
تویی که شهره شهری به عشق ورزیدن
تویی که منتخب هستی به نیزه سر دیدن
بگو برای من از خاطرات خود بانو
کنار مقتل عشق و گلو و بوسیدن
عالم شده است مومن ایمان طور تو
روشن مسیر سبز اجابت ز نور تو
تفسیر می کند نفحاتت بهشت را
برپاست شیعه از برکات حضور تو
از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد
و بعد عشق تو را در دلم مقدر کرد
به نور ناب نگاه چهارده خورشید
وجود و فطرت و ذات مرا منور کرد
شروع عشق به نام خدا به نام شما
من آفریده شدم تا شوم غلام شما
هزار شکر نبوده هنوز روی سرم
به غیر سایه ی لطف علی الدوام شما
ذوق و شوق و طراوت ام با تو
رونق شعر هیئت ام با تو
هرچه باشد من از تو میگویم
سربلندی و عزت ام با تو
بادوباره مشام دلم معطر کرد
فضای جان مرا پُر ز مُشک و عنبر کرد
شمیم یار بیاورد و دیده ام تر کرد
دلشکستۀ عشاق, پُر ز آذر کرد
خانه های آن کسانی می خورد در بیشتر
که به سائل می دهند از هر چه بهتر بیشتر
عرض حاجت می کنم آن جا که صاحبخانه اش
پاسخ یک می دهد با ده برابر بیشتر
مهرت نشسته بر دل من ایهالرئوف
هستی تمام حاصل من ایهالرئوف
عشق تو گشته قاتل من ایهالرئوف
نامت علاج مشکل من ایهالرئوف
باید چگونه عرضه کنم گریه هام را
این شوق گیر کرده ی بین صدام را
تکرار می کنم که سلام علی الرئوف
تا بشنوم دمی ” و علیک السلام ” را
این نسخه را بر بال یک پروانه بنویسید
دارو؟…نه در این برگه دارو خانه بنویسید
مشهد-حرم یک عمر پشت پنجره فولاد
جای مسکّن هم برایم دانه بنویسید
با شوق زیارت تو راهی شده ام
در حوض عطوفت تو ماهی شده ام
ناواردم اما روی این گنبد زرد
شادم که منم کفتر چاهی شده ام