جان میدهم فقط و فقط پای سامرا
زاده شدم به شوق تمنای سامرا
دیگر نیازمند کسی نیستم که من
هستم گدای دست تو آقای سامرا
جان میدهم فقط و فقط پای سامرا
زاده شدم به شوق تمنای سامرا
دیگر نیازمند کسی نیستم که من
هستم گدای دست تو آقای سامرا
فروغ شمس و قمر وام دارِ منظرتان
به ماه، طعنه زند طلعت منوّرتان
سلیلِ سوسن و سنبل، حُدَیث مادرتان
سلاله ات بدرخشد چو تاج بر سرتان
آسمون روشنه ، از جلوهی خورشید چشاته
آسمون تشنهی نوره تشنهی گوشه نگاته
چه مبارکه وجودت چه گدا نوازه جودت
خوش به حال پادشاهی که در خونهت گداته
همگی محو شما غرق تماشا بانو
مرحباً ای ثمر گلشن طاها بانو
اهلاً ای کوی تو چون مرقد زهرا بانو
قدمت رحمت و فیض است در اینجا بانو
دامن دامن گل معطر بفرست
بر فاطمه و احمد و حیدر بفرست
با صوت جلی به عشق اولاد علی
ذکر (صلوات) را مکرر بفرست
کمیل کاشانی
مکه را امشب شکوهى دیگر است
مروه امشب با صفا پا تا سر است
نور باران باختر تا خاور است
دامن بانوى شب پر اختر است
ای ماه پیشانی و ای شمع شب تار
ای خنده بر لب ، شهد شیرین ، یار و دلدار
روشنگری ، از خیر و برکت کم نداری
یکتایی و همتا در این عالم نداری
رسید آنکه ز لعل لبش گهر ریزد
سزد که پیروش از غیر او بپرهیزد
به آیه آیه ی قرآن قسم که این آقا
*ز بند بند وجودش علی علی خیزد
اصغر چرمی
کشیده جوهرهی این قلم، جمال محمد
رسیده بیتِ طلایم به وصفِ حال محمد
نوشته خطِّ دلم از مقام و جاه پیمبر
ندیده غیرِ علی در جهان، مثال محمد
قرآن به جز او بر کسی نـازل نمی شد
دیــنِ خدا با هیچکس کامِل نمی شد
دیگر کسی غیـر از رســولِ مهربانی
یک لحظه در غارِ حَرا داخِل نمی شد
جهانی محو مهر و رحمت و صدق و صفایش شد
و جبرائیل محو سجده ها و ربنایش شد
قسم بر احمد مرسل که محبوب خدایش شد
غریبه نیست آن کس که محمد آشنایش شد
به نام محبوب خدا،محمد
گل تموم باغچه ها،محمد
همونی که بهش ملائک میگن
پدر بزرگ کربلا،محمد