شعر ولادت اهل بيت (ع)

جانم رضا(ع)

چشم خود را بستم و دیدم حرم را بازهم
احترام خادمانِ محترم را بازهم

بین من با تو فقط یک چشم بستن فاصله‌است
احتیاجی نیست بردارم قدم را بازهم

یا علی ابن موسی الرضا(ع)

مانده ام مثل کجا می شده ایران بی تو
یا چه ویران کده ای بود خراسان بی تو

مردم ما به کسی غیر تو حاجت نبرند
نزد این طایفه هیچ اند کریمان بی تو

حضرت سلطان

سلام حضرت والا سلام حضرت سلطان
سلام رحمت پروردگار حضرت باران

قسم به نان تنوری خانه ات که همیشه
به دستهای گدا داده است دست شما نان

کویر تشنه‌ محتاج بارانم

چون کویر تشنه‌ای محتاج بارانیم ما
همتی ای‌دل که دل‌تنگ خراسانیم ما

نیمِ‌دل مشتاق مشهد، نیمِ‌دل مشتاق قم
بین این خواهر-برادر مثل سمنانیم ما

حضرت عشق

کار دارد در کنارت باز مشکل میشود
پس کجا این صد دل بیچاره یک دل میشود

من برای درد دل کردن که اینجا نیستم
آمدم با این یقین که عشق حاصل میشود

یا امام رضا(ع)

با تو هر حرفی که ممکن بود و ‌می‌شد را زدم
شاید و امّا و لازم هست و لابُد را زدم

تو امام مهربانی بودی و‌ من بارها
در بیان درد خود قید تقیُّد را زدم

آقای من

تو بودی بهاری که پایان نداشت
کسی مثل تو دست احسان نداشت

تو احسانِ بارانی و این زمین
به جز فیض چشم تو باران نداشت

شاه خراسان پناه ماست

ما وامدارِ لطفِ ولی نعمتیم و بس
با رخصتِ رضا به حرم دعوتیم و بس

دولت سرای شاه خراسان پناه ماست
دلبسته‌ی غلامیِ این دولتیم و بس

السّلام ای حرمت شرح پریشانی ما

عاشقی..،نقطه ی پایانی درماندگی است
عاطفه..،مزّه ی شیرینیِ سرزندگی است
عشق..،در مکتبِ توحیدی ما،بندگی است
فِیضِ دارندگی اصلاً به برازندگی است

گل یاس

طی شد شب هجران و مبارک سحر آمد
مژده بده ای دل که صبا خوش خبر آمد
در گلشن دین باز گل یاس در آمد
بانوی قم آمد ، غم عالم به سر آمد

بی بی جانم

و التماس به ابعاد طول و عرض کند
که تو اجازه دهی یک دو جمله عرض کند

به غیر خیره شدن توی چشم سبز ضریح
به هرچه بنگرد اینجا نگاه هرز کند

دارد دلم هوای تو

دارد دلم هوای تو والا تبار را
خواهد بیان کند کمی از اعتبار را
باید بگوید از تو و یا ذوالفقار را
شاعر بساط کرده چنین نقش یار را
ترسیم کرده جای نگاهت بهار را

دکمه بازگشت به بالا