شعر ولادت اهل بيت (ع)

شمس الشموس

آنچه در چشم من از دوریِ تو محبوس است
قطره هایی ست که در حسرت اقیانوس است

آمدن سمت حریمت همه رویای من است
دوری از صحن و سرای تو خودِ کابوس است

یا امام رضا(ع)

گاه گاهی سختی فولاد می آید به کار
گاه اشک کورِ مادر زاد می آید به کار

دل همان سنگی است که نقش و نگارش را فقط

تیشهء معمار گوهر شاد می آید به کار

آب و دانه می خواهم

نخل زردم جوانه می خواهم
کفترم آب و دانه می خواهم
بر فراز مناره های حرم
گوشه ای باز لانه می خواهم
روی پرهای من بزن مُهری

رعیت ملک خراسانم

عشق یعنی آن خیابانی که پایانش تویی
دست خالی نیست آن دستی که دامانش تویی

قفل ها را رشته ی پیوند می بینم به تو
مرهم آن دردیست که امید درمانش تویی

جانم رضا(ع)

تو دادی بر کویر جان ما احساس دریا را
تو برکت داده ای با رد پایت خاک دنیا را
نمی‌گیرد کسی خرده به زائر که پس از اینجا
ندارد آرزوی دیدن فردوس زیبا را

پرستوهای عاشق

بار دیگر شب گذشت وجلوه گر نور سحر شد
با پرستوهای عاشق، دل مهیای سفرشد
با هزاران شوروشادی تا مدینه رهسپرشد
دیدآن جا شوق وشوری، شادمانی وسروری

سفره کرمت

قلم و دفتر و کمی احساس
دم درب ورودی حرمت
سر به دیوار ، دیده ام پر اشک
ای به قربان سفره ی کرمت

آقا جان

سلام گرم عاشقونه ی من
روونه شد به سوی مشهد تو
باز دل تنگم شبیه کبوتر
نشسته روبروی گنبد تو

هم سفرهء موسی بن جعفر(ع)

بی جام و باده مست پیر راهم امشب
میخانه را وا کن سبو میخواهم امشب

پای برهنه آمدم از طور موسی
کوه گناهم ریخت، وزن کاهم امشب

امام رئوف

حال دلم میگیرد و بد میشود گاهی
بغضی می آید گریه را سد میشود گاهی

باید کبوتر شد ، پری زد تا به آن شهری
کانجا فرشته رفت و آمد میشود گاهی

سلام ای شوق وصالم

نُقل حرف آدما اول هر کلام سلامه
کلامی که با سلام شروع شه بهترین کلامه
یه سلام میدم به محضر همونی که چشامه
خاک پای نوکراشم به خدا که از خدامه

نسیم مهر تو

نسیم مهر تو بر موج شد سوار اینجا
گرفت تاب و تب روح ما قرار اینجا

ملائکه دم نقاره خانه داد زدند
هزار حاجت اگر داشتی بیار اینجا

دکمه بازگشت به بالا