شعر ولادت اهل بيت (ع)

علیّ ِمرتضی آمده

گدا گدا باز گدا آمده
از همه سو، از همه جا آمده
به خاکبوس این سرا آمده
چون به حرم شاه سخا آمده
علی، علیّ ِمرتضی آمده

علی جانم

اینکه اینگونه پَرش ریخته جبرائیل است
اینکه این گونه نَفَس میزند عزرائیل است

ملک الموت تماشاگرِ جولانِ که است ؟
آسمان مات و زمین دست به دامانِ که است ؟

عریضه

دست کریم، روزی من را زیاد داد
آبی طلب نکردم و دیدم مُراد داد
از خالِ هاشمیِ لبش کعبه ساختم
ما را حکایتِ سر زلفش به باد داد

حضرت جواد الائمه

گاه‌گاهی نگاه ما را بَس
بوسه‌ای گاه‌گاه ما را بَس

گرچه از دستِ یار ممکن نیست
جگری روبراه ما را بَس

کوچکترین مسیح

یکباره‌اشکِ‌ شوق ز چشمم روانه شد
تا عطر گیسوی تو در عالم روانه شد

حُسن تو یوسفانه به بازار رخنه کرد
عشق‌ِ تو در ضمیرِ منِ زار رِخنه کرد

دم از عاشقی

به مسکینی قناعت کرده بودم کرد سلطانم
امیرم چون اسیرِ طُرِّه یِ گیسویِ جانانم
فقیرِ دیدنِ کویِ نگارم که پریشانم
همه دنبالِ دیوانند و من مجنون و دیوانهَ م

نماز عشق

امشب دلم را بسته ام بر تار زلف دلبری
امشب توسل کرده ام بر دلبر مه منظری
پیچم به پای یار او چون شاخه ی نیلوفلری
شاید نصیبم گردد از جام وصالش ساغری

شاهزاده

تو انتخاب خدایی برای فرداها
ضمانت تو امید حسینیِ ماها

اگر چه کودکی اما بزرگ دنیایی
ندیده اند شبیه تو چشم دنیاها

یاجواد

در هر قنوت؛ تا پدرت یاجواد گفت
سائل رسید و پشتِ درت؛ یاجواد گفت

«آدم» به پنج تن متوسّل شد و سپس
«آمد» نشست دور و برت یاجواد گفت

خورشید رباب

زمین گهواره‌ی ماهِ ربابه
داره آروم، می‌گرده؛ بخوابه
می‌جوشه اشکِ شوقش چشمه‌چشمه
چشای آسمونم خیسِ آبه

عطر عشق

رحمت گرفته است تمام مدینه را
پرکرده عطر عشق مشام مدینه را

ازخانه ی محبت سجاد وفاطمه
نوری احاطه کرده تمام مدینه را

آقای عشق

می نویسم نامِ زیبایِ تو را«آقای عشق»
چون غباری می شوم پایِ تو را آقای عشق

قد کشیدی مثل یک سروی به باغِ اهل بیت
ای بنازم قدّ و بالایِ تو را آقای عشق

دکمه بازگشت به بالا