شعر ولادت اهل بيت (ع)

دلبرم

دلبری تکسوار می‌بینم
در زمستان؛ بهار می‌بینم
زلف یار است؛ این که رویا نیست ؟!
یا که نه؛ باز, تار می‌بینم !

رحمة للعالمین

آنگونه که به یُمن قدومت در این سرا

ساوه بدون آب و سماوه پرآب شد

این ساوه های چشم مرا هم سماوه کن

ناگفته این دعای دلم مستجاب شد

عاشقی

بر باد داده عاشقی خاکسترم را
وقتی تو را دیدم زدم قیدِ سرم را

ایل و تبارم عاشق ایل و تبارت
نذرِ تو کردم والدین و همسرم را

یا رسول الله

گرفته نورِ وجودِ تو آسمانها را
اِحاطه کرده زمین را و هم زمانها را

شُکوه داده ظُهورت به عالمِ هستی
وقار داده حُضورِ تو کهکشانها را

روی عشق

قلم به دست گرفتم دوباره بنویسم
نهاد عشق شدم تا گزاره بنویسم
حروف شمسی خود با ستاره بنویسم
توان گرفته‌ام از یک عصاره بنویسم

یا رسول الله(ص)

می وزد در سینه ها عطر گلستان شما
می دمد نور خدا از عمق چشمان شما

نوبهاری در دل ماه ربیع الاوّل است
خنده زد گل در حضور روی خندان شما

صادق آل محمد

صدق درگفتارتو کامل نمایان می‌شود
اهل بدعت ازکلام تو هراسان می‌شود

مکتبی تأسیس کردی بر مدار مصطفی
دین احمد جان گرفته مثل باران می شود

نبی مکرم

می بنوش از پیاله‌ی توحید
سجده‌ای کن حواله‌ی توحید
می‌رسد از سلاله‌ی توحید
آنکه در عرش احمدش خوانند
در زمین هم محمدش خوانند

آفتاب حیات

آمد و با نسیم امدنش
خاک تیره ستاره کاری شد
و هوای گرفته ی مکه
از نفس های او بهاری شد

مکتب تو

دلم به غیر شما با کسی موافق نیست
گلی به عطر خوش پیچک و شقایق نیست

به دست آتش دوزخ همیشه در بند است
به نام نامی تو هرکسی که عاشق نیست

رحمت حق

حق رسیده است بگوئید که باطل برود
علم آمد که همی زاهد جاهل برود

وحدت از بارقه اش, جلوه ی دیگر دارد
آمد او تفرقه از بین قبایل برود

مقام نبی

به نام قبله شاه نجف, به نام نبی
منم غلام علی و منم غلام نبی
علی و فاطمه, داماد و دخترش هستند
چه بیش ازین بنویسیم از مقام نبی

دکمه بازگشت به بالا