این خانواده آینه های خدائی اند
در انتهای جاده ی بی انتهائی اند
خیل ملک مقابلشان سجده می کنند
اینها خدا نی اند ولیکن خدائی اند
این خانواده آینه های خدائی اند
در انتهای جاده ی بی انتهائی اند
خیل ملک مقابلشان سجده می کنند
اینها خدا نی اند ولیکن خدائی اند
خدا پرده را تا ثُریا گشود
و راهی برای تماشا گشود
خدا محضِ دلهایِ مجنونِ ما
سرِ مویی از زُلفِ لیلا گشود
به چشمهای خیالی به روی پرچینی
نگاه کن که طلوعی دوباره می بینی
درست نیمه ماه خدا مبارک شد
شروع سلسله سائلان آیینی
حرم ندارد و دل در غمش مقیم تر است
کسی که رأفتش از آسمان عظیم تر است!
اگرچه جمله کریم اند و شهره در کرم اند
در این سلاله یکی از همه کریم تر است
ای جانِ جانِ جانِ جان , کز جانِ جانان جان تری
وی نیکِ نیکِ نیک ها , کز نیک ها نیکوتری
کارت دمادم دلبری , از دلبران دل می بری
جان میدهی دل می بری , از دلبران با دلبری
جانم به فدای تیغ چون رعد حسن(ع)
به به بنویسید فقط بعد حسن(ع)
پیچیده ترین خیال ما جَعدِ حسن(ع) «۱»
الکن تر از آنیم که گوییم ز دوست
وقتی که خود خدا ثناگستر اوست
به نام عشق به نام خدا به نام حسن
به نام نامی مولا که شد امام حسن
شب ولادت او ماه مهمانی شد
خود خداست دَمِ در به احترام حسن
باز هم اهل ولا باده ی مستانه زدند
لب خود را به لب ساغر و پیمانه زدند
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
صحن دل دیوانه ام از شور تو غوغاست
دیوانگی ام در دل و در چهره هویداست
من مستم و مستی من از عطر لطیفت
این مستی و مِی خوارگی از لطف تو آقاست
حرف دل باز زاشک قلمم جاری شد
ساقی آمد ز ره و موسم میخواری شد
همه بتها به سجود بت من افتادند
تاازآن چهره ناز پرده برداری شد
دست های کریم تو فهماند
که سخاوت به مال و ثروت نیست
در تواریخ مثل تو هرگز
هیچ کس صاحب کرامت نیست
من که در کنج خرابات نشستم هرشب
تا بود حرف عسل وار تو مستم هرشب
عشق آموخته ام من ز اویس قرنی
که دلم را چو جبین تو شکستم هرشب