شعر مدح و مناجات اميرالمومنين (ع)
آینه ی لطف و مهر
بازقلم در عطش کوثراست
تشنه یتوصیف یل خیبر است
آنکهچکیدست ز دریای عشق
نامگرفته ست ز اعلای عشق
ماه زدیدار رخش بر نتافت
کعبهاز آن حجم نگاهش شکافت
عرشبلندای همان عین اوست
بستهجهان بر نخ نعلین اوست
جلوه یغریدن او صاعقه
می چکداز هر نگهش بارقه
می وزدار هر نفسش بوی عشق
بستهبه مویش شده گیسوی عشق
کیستعلی, آینه ی لطف و مهر
شه غزلخلقت و شه بیت شعر
کیستعلی, وارث خیرالبشر
از همهآیات خدا آیه تر
عینعلی مصدر آثار عقل
هرسخنش مصحف انوار عقل
لامعلی زمزمه ی لافتی
مخلصلاسیف, و لا فارسً
یایعلی معنی یا فاطمه ست
ذکر لبشیر خدا فاطمه ست
وقتدعا ارض و سما مست اوست
نه فلکانگار که در دست اوست
علتتاریکی شب دان که چیست
سجده یشمس رخ مولا علیست
آنکهنگین بخش گدا و شه است
منصباو نقطه ی بسم الله است
علیرضا قنادی
مولای ما نمونه ی دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است
دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
آیینه ای برای پیمبر نداشته است
سوگند می خورم که نبی شهر علم بود
شهری که جز علی در دیگر نداشته است
طوری ز چارچوب در قلعه کنده است
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است
یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود
یا جبرِییل واژهء بهتر نداشته است
چون روز روشن است که در جهل گمشده است
هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است
این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست برابر نداشته است