دارم به لب همچون رطب نام تو را ای مهجبین
بسکه ادب میر عرب داری تو از امالبنین
امشب رسیدم محضرت شاید تو را پیدا کنم
شاید کمی اذنم دهی با تو کمی نجوا کنم
من صید دامت میشوم صیاد من باش ای امیر
اصلاً خوشم تا میشوم در دام عشق تو اسیر
کم ناز کن ای نازنین خونم حلال ابرویت
سر در گمم در محضرت مانند پیچ گیسویت
گفتند وقتی آمدی شانه به مویت زد علی
گفتند وقتی آمدی بوسه به رویت زد علی
آقا خدا دست تو را بهر شفاعت آفرید
امالبنین اصلاً تو را بهر اطاعت آفرید
اول تویی آخر تویی حیدر تویی دریا تویی
گوهر تویی محشر تویی یکتا تویی سقا تویی
بالا تویی آقا تویی لیلا تویی باران منم
وقتی میآیم سمت تو مجنون سرگردان منم
تو شاهکار خلقتی در جنگها نام آوری
از هرچه گفتم بهتری از هرچه گویم برتری
باران که میبارد تو را از نمنمش حس میکنم
ماه محرم هم تو را از ماتمش حس میکنم
فرزند زهرا را که میگویند سبط اکبر است
میگفت این در کربلا بهرم امیر لشکر است
ای سومین شیر نر محجوب آل فاطمه
هم در ادب هم در وفا سبقت گرفتی از همه
خندید شاه لوکشف تا بوسه از روی تو چید
از لعل لبهای شما شهد عسل آمد پدید
ای زادهی امالبنین و تیغ ابروی علی
ذُخرُالحسینی, پهلوانی, زور و بازوی علی
دریا خروشید و به پایت آب شد تا آمدی
مجنونالعباسی شدم وقتی به دنیا آمدی
سقایی و لب تشنه را سیراب سازد بادهات
از لطف چشم تو شدم دلدادهات آزادهات
با یک نگاه نافذت من را مسلمان میکنی
بین نماز نافله هم ختم قرآن میکنی
با تو کسی در منجلاب دین و دنیا غرق نیست
با نور تو در روز و شبهای مدینه فرق نیست
در گفتن نام شما گاهی مردد میشوم
در مدحت از هر صفحهی مولا علی رد میشوم
وصف تو را باید میان صفحهی محشر نوشت
گاهی سر اجبار باید بهرت از حیدر نوشت
در هر دو چشم محشرت حیدر هویدا میشود
در غیرت زهراییات کوثر هویدا میشود
ای پنجهات مشگل گشا, مشگل گشایی کن مرا
جان رقیه از کرم کرببلایی کن مرا
تو آمدی تا راه ما قدری خداییتر شود
این وامدار از عشق تو قدری فداییتر شود
دین و سیاست را کنار هم ز تو آموختیم
از کهکشانها آمدی از عشق نابت سوختیم
بعد از برادر آمدی تا در ادب معنا شوی
شیرین دهن گشتی که با طعم رطب معنا شوی
رضا باقریان