تا سر خوان توام,خوان دگر جایم نیست
خاکیم قصر برین منزلو ماوایم نیست
من به آتشکده مهر شما سوخته ام
باکی از دوزخو از نار بر اعضایم نیست
سائلی بر در ارباب,غنی کرد مرا
طلب درهمو دینار ز دنیایم نیست
تاکه بر فلک نجات تو سوارم خبر از
متلاطم شدن موج به دریایم نیست
این تماشایی ام از محو تماشای تو است
که دگر میل تماشا به تماشایم نیست
شکر با غمزه لیلا شده این دل مجنون
غمزه هیچکسی غمزه لیلایم نیست
تاکه او ناز کشد ناز به هر ناز کنم
جز گل فاطمه کس سرور و مولایم نیست
بس که چون نی زغمت صوت حزین سر دادم
روزگاریست دگر نای بر این نایم نیست
در پی روضه تو زانکه سراسیمه روم
در جوانی رمقو تاب به پاهایم نیست
ساغری در پی آن است مرا مست کند
بی خبر زانکه مرا میل به صهبایم نیست
گرچه بوی رمضان آیدو افطار و سحر
جز محرم زخدا هیچ تمنایم نیست
ساده گویم که بدانید همه ای مردم
جز حسین بن علی هیچکس آقایم نیست
علیرضا قادری