شعر شهادت حضرت مسلم (ع)

تنهاترین آقای عالم

می خوانمت اینگونه حالا از سر دارم
تنهاترین آقای عالم دوستت دارم

ای کاش پای دار خندان می رسیدی تا
از چشم های مهربانت توشه بردارم

می خواستم از غصه هایت کم‌کنم اما
حالا که می بینم خودم سنگین ترین بارم

بی سر تمام کوفه را چرخیده ام ،،عشق است
تا بلکه سنگی از سر راه تو بردارم

دیگر معافم کن ز استقبال خود آقا
شرمنده ام بالای دروازه گرفتارم

در محضر زهرا(س)چه سازم شرم را وقتی
دختر عمویم را به دست شمر بسپارم

اندازه ی بازار داغ نیزه و شمشیر
دستان سنگین عرب ها داده آزارم

اینجا به حد وسع خود کردند انکارم
من غربت محض علی در حال تکرارم

حسین واعظی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا