تو لب گشا و بگو جان , ببین برای شما
تو لب گشا و بگو جان , ببین برای شما
هزار مثل منی میشود فدای شما
تمام خواب و خیالم همین شده یک روز
به روی خاک بیفتد سرم به پای شما
مریض عشق تو هستم , شفا نمیخواهم
خوشا بحال دلم گشته مبتلای شما
همیشه دست دعای تو بوده روی سرم
کم از سرم نشود سایه ی دعای شما
بیا و حاجت من را نده خدای کرم !
بذار تا که بمانم فقط گدای شما
چه میشود که لیاقت نصیب من بشود
به گوش من برسد لحظه ای صدای شما
مرا به خیمه ی خود چون زهیر دعوت کن
که مانده بر دل من حسرت لقای شما
مدد بده به همه خادمین دربارت
به هرکسی که کمک کرده در عزای شما
حسودی ام شده بر روضه خوان پیر محل
که از جوانی خود , خوانده در رثای شما
نفس بده به قلم های شاعران ؛ حتی
به شاعری که دو خط گفته در ثنای شما
ببر مرا به نجف اربعین , که بعد از آن
پیاده راهی شوم سوی کربلای شما
به وجد میرسد احساس زائرین حرم
زمان دیدنِ رقصیدنِ لوای شما
شاعر:یدالله شهریاری