شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

دورو

با نفس خود در آینه تا روبرو شدم
دیدم اسیر دست هزار آرزو شدم

شیطان مرا همیشه به سمت گناه خواند
از روی جهل راهی آن سمت و سو شدم

پرداختم به ظاهر و از اصل غافلم
مانند باغی از گل بی رنگ و بو شدم

ای کاش اشک بودم و جاری به گونه ای
حالا که مثل بغض بدی در گلو شدم

حرص گناه شعله کشیده است در دلم
ازاین قرار بوده اگر تندخو شدم

روراست با خدای خودم هم نبوده ام
امروز اگر که شهره به نام “دورو” شدم

دست مرا همیشه گرفته ست رحمتش
هر جا که تا کمر به گِل غم فرو شدم

“تا کی تو مغفرت کنی و من گنه کنم؟
در آتشم بسوز که بی آبرو شدم”

شرمنده ی امام زمانم که با گناه
یک عمر باعث نگرانی او شدم

اما دلم خوش است که با این همه خطا
امیدوار آیه ی “لاتقنطوا” شدم
#
یا رب مرا ببخش به حق کسی که گفت:
من باعث بریدن دست عمو شدم

مجتبی خرسندی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا