شعر وفات حضرت خدیجه (س)
هست خود را برای من بخشید
سوختن را به ساختن بخشید
خون دل خوردآنقدر , پژمرد
تا صفایی به این چمن بخشید
سهم مال التجاره اش را از
طائف و مکه تا یمن , بخشید
به تن نیمه جان دین خدا
جان و روح و توان و تن بخشید
عوضش کرد جاهلیت را
منزلت را به شأن زن بخشید
خیر از مردم قریش ندید
هرچه که داشت در وطن بخشید
هرچه را داشت داد, زهرا خواست
داشتن را به خواستن بخشید
کم محل شد ولی محل نگذاشت
مردم مکه را به من بخشید
هرچه هم سنگ خورد شکوه نکرد
هرچه طعنه به او زدن بخشید
این کریمه کرامت خودرا
رفت و به دامن حسن بخشید
جگرش بود فاطمه اسما
دست تو پاره بدن بخشید
کفن بی کفن رسید به او
نوه بی کفن , کفن بخشید
نوه او کفن نداشت ولی
بین گودال پیرهن بخشید
محمد جواد پرچمی